آثار جویای تبریزی

صفحه 62 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 زمین ز بار غم ما همین نه در ماند اگر به کوه برآییم از کمر ماند

2 ز سیر خمکدهٔ عشق سرخوش آمده ایم کدام باده به خونابهٔ جگر ماند؟

3 فغان روزم از آن دردناک تر ز شب است که آفتاب به روی تو بیشتر ماند

4 ز رخم طعنه دلم پای تا به سر ریش است زبان خصم چو افعی به نیشتر ماند

1 آمدی چون چشم روزن دیده بیخواب از تو شد همچو گوهر خلوتم لبریز مهتاب از تو شد

2 برق حسنت مضطرب سازد دل فولاد را بی مروت! جوهر آیینه سیماب از تو شد

3 آتش است آتش، منه دست نوازش بر دلم با وجود آنکه عمری پیش ازین آب از تو شد

4 عاشق آزاری به این حد شیوهٔ خوبان نبود جای من در نازنینان این ادا باب از تو شد

1 شعلهٔ رخسار او تا شمع بزم باده بود موج می پروانهٔ آتش به جان افتاده بود

2 پیش از آن ساعت که آمد سر و شوخش در خرام رنگ را چون نقش پا رخسارم از کف داده بود

3 از کف پایت ز بس نازکتر از برگ گل است بوسه چینی را لب هر غنچه ای آماده بود

4 شب که پیمودی تو بر دلها شراب جلوه را محتسب لبریز کیفیت چو جام باده بود

1 در شب هجران که یادت طاقت از من می برد اشک پیغ ام گریبان را بدامن می برد

2 قسمت هر کس بقدر رتبهٔ او می رسد کوه فیض نوبهاران را به دامن می برد

3 ترک من سرخانهٔ نازش بلند افتاده است پنجهٔ خورشید زان مژگان پرفن می برد

4 زینتی چون عیب پوشی نیست اهل دید را سرمه از تاریکی شب چشم روزن می برد

1 زاضطراب چو موج سراب آب نخورد دلی که در غم زلف تو پیچ و تاب نخورد

2 شبی که مغز جگر را به روی کار نداشت ز خونفشانی مژگان تر دل آب نخورد

3 دل است قابل فیضان درد از اعضاء بلی شکست بجز فرد انتخاب نخورد

4 چرا چو غنچه شمیم گل آید از دهنش به جای باده اگر شوخ من گلاب نخورد

1 خصم چون گردید عاجز بردباری پیشه کرد مار چون بی دست و پا شد، خاکساری پیشه کرد

2 همچو شمع و شعله می میرد زیکدم هجر او در جهان با دشمن خود هر که یاری پیشه کرد

3 بر رخش در خواب غفلت زدخوی خجلت گلاب آنکه از کردار زشتش شرمساری پیشه کرد

4 گشته باران آبروی عالم از افتادگی شد عزیز مصر خوبی آنکه خواری پیشه کرد

1 ز بس تمکین تکلم بر لبش اسرار را ماند ز بس شوخی ستادن در رهش رفتار را ماند

2 نهال جرأتم را نیست باری با جگر داری به چشمم پنجهٔ شیران گل بی خار را ماند

3 ز بس دور از تو در گرد کدورت گشته ام پنهان شکست رنگ رویم رخنهٔ دیوار را ماند

4 شبم از روی او روز است و روز از زلف مشکین شب به راه جستجو شبگیر ما ایوار را ماند

1 از باغ رفت و گل خون دایم به جام دارد هر غنچهٔ پارهٔ دل بی او به کام دارد

2 از عکس روی پنهان در گرد و کلفت غم آیینه ام ز جوهر در خاک دام دارد

3 گر با خودم نبردی گیرم ز روی ناز است نام مرا نبردن آیا چه نام دارد؟

4 ریحان زگل دمیدش جویا چرا ننالم لطفی که خاص من بود امروز عام دارد

1 پیچ و خم مو را چو آن مشکین سلاسل می‌دهد داد بی‌تابی دلم چون مرغ بسمل می‌دهد

2 محرم لب گشت پیغام دل از سعی زبان هرچه آرد موج از دریا به ساحل می‌دهد

3 کامیابست آنکه می‌بندد کمر بر مطلبی چشم او در کار دل بردن ز ما دل می‌دهد

4 می‌رسد از پهلوی خم ساغر و پیمانه را آنقدر فیضی که دل را پیر کامل می‌دهد

1 سرو من چون به سر شوخی انداز آمد گلبن از شوق چو طاوس به پرواز آمد

2 سوی من شست گشاید چو کشد جانب غیر چشمت از ناوک مژگان به چپ انداز آمد

3 مدتی رفتن و برگشتن او چون نگه است تا خیال تو برفت از نظرم بازم آمد

4 در جوابم گره افتاد زحیرت به زبان نرگس پرفن او بسکه سخن ساز آمد

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی