آثار جویای تبریزی

صفحه 59 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 امشب زمی چو مجلس دلدار گرم شد بازار گل فروشی رخسار گرم شد

2 جان را ز فیض عشق تعلق بود به جسم چندان بتافت مهر که دیوار گرم شد

3 بر من از این باده مپیما می نگاه سوزد دلم به سینه که بسیار گرم شد

4 برداشت چون نقاب ز رخ بزم در گرفت هنگامه ای ز شعلهٔ دیدار گرم شد

1 چو مست باده رخ از روزنی برون آرد چه روی نام خدا گلشنی برون آرد

2 زگرد بالش خورشید تکیه گه سازی چو شبنمت ز خود از دیدنی برون آرد

3 چه عقده ها که تواند گشود تدبیری هزار خار ز پا سوزنی برون آرد

4 عزیز مصر نکویی بود به سینه دلت اگر ز چنگ هوس دامنی برون آرد

1 تا غنچهٔ دل بلبل گل پیرهنی شد هر قطرهٔ خون در تن زارم چمنی شد

2 ای جان جهان کشتهٔ الماس ستم را هر رگ به تن از درد تو تار کفنی شد

3 عنوان:شوخی ات چون شیوهٔ عاشقکشی بنیاد کرد

4 شوخی ات چون شیوهٔ عاشقکشی بنیاد کرد فتنه را چشم تو سرخیل صف بیداد کرد

1 می توان صد عمر داد ناله و فریاد داد آه از این کم فرصتی این عمر بی بنیاد داد

2 عاشقان زار را با قوت بازو چه کار داد از دست اداهای تو ای فرهاد داد

3 جسم خاکی حجاب صورت معنی شود این غبار راه هستی را توان بر باد داد

4 غنچه آسا هر که جویا دل به بند زر نهاد آبرو را از پریشانی چو گل بر باد داد

1 چو یادم ابروی آن ماه عالمگیر می آید نفس از سینه ام بر لب دم شمشیر می آید

2 سبکروحان کنند از بادهٔ کوچکدلی مستی به بزمم از لب پیمانه بوی شیر می آید

3 به که گسترده زلف او بساط دلفریبی را که از دلها صدای شیون زنجیر می آید

4 زفیض بیخودی منظور اهل دید خواهی شد به گوشم این نوا از عالم تصویر می آید

1 چو زلفت بیدلان را در پی تسخیر می گردد به تن هر قطره خونم دانهٔ زنجیر می گردد

2 خیالش را ز بس در پرده های دل نهان دارم فلک از دود آهم صفحهٔ تصویر می گردد

3 بقدر سوز دل گر دود آه از سینه برخیزد در اندک فرصتی این ابر عالمگیر می گردد

4 نه تنها گردن مینا چو مارم می گزد بی او قدح شبهای هجرانش دهان شیر می گردد

1 پیش رخت مراست دل داغ داغ بند پروانه را بس است فروغ چراغ بند

2 از یاری نسیم سحر عطسه ریز شد تا صبح بود غنچهٔ گل را دماغ بند

3 از دست در چمن نگذارم پیاله را گویی چو نرگسم شده در کف ایاغ بند

4 آزاد کردهٔ غم عشقست خاطرم باشد مرا ز شغل محبت فراغ بند

1 رهی از خود نرفتن غیر گمراهی نمی‌باشد ز خود تا آگهی می‌باشد آگاهی نمی‌باشد

2 در آن وادی که نبود رهروان را رو سوی مقصد اگر باشی دلیلی غیر گمراهی نمی‌باشد

3 ادب از طره‌اش کوتاه سازد دست سعیم را وگرنه با کمند زلف کوتاهی نمی‌باشد

4 جبین ناز را چندین منه بر ساعد سیمین سرت گردم قران ماه با ماهی نمی‌باشد

1 تا قامتش به سیر چمن شد ز جا بلند از برگ نخل را شده دست دعا بلند

2 ای چرخ کامرانی جاوید از آن تست از بس فتاده ایم نشد آه ما بلند

3 یابد اگر زپاس نفس رتبه ای دلت خوشتر بود از آنکه شوی بر هوا بلند

4 از ترک مدعاست که گردد دعا قبول دست دعا مکن ز پی مدعا بلند

1 هر کس ز تو چشم کام دارد بیچاره خیال خام دارد

2 دور از تو کسی که باده نوش است افشردهٔ دل به جام دارد

3 امروز نگین آن لب لعل در کشور حسن نام دارد

4 آخر روی تو خط برآورد آری هر صبح شام دارد

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی