آثار جویای تبریزی

صفحه 58 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 دلم را گریه بر مژگان آتش بار می آرد سرشکم راز پنهان را بروی کار می آرد

2 دل غمدیده را آخر هجوم گریه کند از جا چو سیلابی که سنگ از دامن کهسار می آرد

3 ز بس لبریز او شد تنگنای خاطرم جویا نفس از سینه ام بر لب پیام یار می آرد

1 کامت چو در شوی به خطرها همی دهند در بحر غوطه زن که گهرها همی دهند

2 در فکر روزیانه مخور غم که هر سحر از آفتاب زر به سپرها همی دهند

3 جایی که پردهٔ لب اظهار خامشی است فریاد را چه مایه اثرها همی دهند

4 از سرد و گرم حادثه چون نخل سربلند یکره زجا مرو که ثمرها همی دهند

1 چشم خودبینی که مست جام زیبایی بود همچو نرگس بی نصیب از فیض بینایی بود

2 ای حکیم از جام یکرنگی به بزم ما بنوش مجلس احباب ما را فیض تنهایی بود

3 می شود احرام بند کعبهٔ مقصود دل کشتی می در محیط غم چو دریایی بود

4 حلقه چون گردد بقدر زور برگردد کمان خم به پشت چرخ درخورد توانایی بود

1 حسن صوتی آتش افروز دل من می شود این چراغ از شعلهٔ آواز روشن می شود

2 می توان در رفتن از خود بیشتر برداشت فیض مرغ را زان دست در پرواز دامن می شود

3 با حریف تندخو دایم خموشی پیشه ام آنچه از تمکین او کم گردد از من می شود

4 سختی و نرمی بهم در کار باشد زانکه تیغ می برد چون اتفاق آب و آهن می شود

1 چشم مخمور تو چون بازار صهبا بشکند از شکست رنگ می ترسم که مینا بشکند

2 موج صاف لعلگون، در ساغر زرین او خار در پیراهن گلهای رعنا بشکند

3 تا شود استاد از آن اندام طور جلوه را سرو زانو پیش آن شمشاد بالا بشکند

4 هر سر موز کز بناگوش تو سر بیرون کند یک گلستان خار حسرت در دل ما بشکند

1 عیب نخوت در لباس فقر عریان تر شود در ضعیفی ها رگ گردن نمایان تر شود

2 در گشاد کارهای بسته چندین غم مخور هر قدر پیچد گره بر خویش چسبان تر شود

3 کارهای مشکل آسان می توان شد به سعی لیک اگر بر خود نگیری مشکل آسان تر شود

4 دل پشیمان شد ز ترک باده پیش از بهار چون به جوش آمد گل و بلبل پشیمان تر شود

1 آه اگر از پیش چشم آن سرو قامت بگذرد چون ز پیشم بگذرد بر من قیامت بگذرد

2 چون نیاید از زبان هرگز ادای حق شکر وقت آنکس خوش که عمرش در ندامت بگذرد

1 کس به سعی از پای دل زنجیر نتواند گشود این گره را ناخن تقدیر نتواند گشود

2 همچو سم گر پنجهٔ تدبیر نتواند گشود عقده ای از رشتهٔ تقدیر نتواند گشود

3 شرمگین شوخ مرا از بسکه دربند حیاست کلک مانی چهرهٔ تصویر نتواند گشود

4 چشم او همدست ابرو گشت در تسخیر دل ملک را تنها همین شمشیر نتواند گشود

1 می‌رود ظلمت چو خورشید از کمین پیدا شود غم نهان گردد چو آن نازآفرین پیدا شود

2 در رم گم شد دل از همراهی سیل سرشک عاقبت در کوچه بند آستین پیدا شود

3 شبنمی را کی بود تاب فروغ آفتاب محو گردم هر کجا آن مه جبین پیدا شود

4 ظلمت کلفت برد جویا زدل از یک نگاه شمع من چون با عذار آتشین پیدا شود

1 ز تیغ ناز خون خلق بیرحمانه می ریزد به آیینی که گویی باده در پیمانه می ریزد

2 فشارد بر دلم دندان ز هر دندانه از غیرت چو طرح اختلاط آن زلف کج با شانه می ریزد

3 به سعی خود گشودن کی توان قفل در روزی کلید اینجا بسان ماه نو دندانه می ریزد

4 گدازد آتش رشکش چنان امروز گلشن را که رنگ از ساغر گل چون می از پیمانه می ریزد

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی