آثار جویای تبریزی

صفحه 56 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 تا نفس باشد ستون خیمهٔ تن چون حباب جز هوایش در سر شوریده‌ام سامان مباد

2 بعد ازین جویا دلت در موج خیز اضطراب از فراق کامران بیگ و ملک سلطان مباد

1 تا بر رخ تو زلف پریشان نمی شود آشفته خاطریم به سامان نمی شود

2 ارباب جستجوی به راهش سپرده اند آن پای را که رزق مغیلان نمی شود

3 کو لمحه ای که پنجهٔ مژگان شوخ او با چاک سینه دست و گریبان نمی شود

4 آن را که یکه تاز ره جستجوی اوست پای طلب حصاری دامان نمی شود

1 نه تنها غنچه را کیفیت چشمش سبو بخشد که گل را عارض زلفش شراب رنگ و بو بخشد

2 اگر ساقی نگاه اوست مستان زندگانی کن خدا جرم سیه کاران به چشم مست او بخشد

3 فلک جولان شوم در بیخودی از ساغر لطفش شررواری اگر سرگرمی ام آن شعله خو بخشد

4 به رنگ چشم مست یار خواهم نکته سنجان را خدا در شعر پردازی زبان گفتگو بخشد

1 سرو نازم چون بی گلگشت در رفتار شد چار دیوار چمن از موج گل سرشار شد

2 آه از غفلت که عمرم در سیه کاری گذشت این ره از لغزیدن پا قطع چون پرگار شد

3 چون شرر در سنگ ابنای زمان در غفلتند مفت هشیاری کز این خواب گران بیدار شد

4 بیم در آب و هوای سر زمین عشق نیست پنجهٔ شیران در این وادی گل بی خار شد

1 زبزم غیر در ظاهر چه شد گر یار برگردد چو مژگانش ز خود یارب دلش زاغیار برگردد

2 در آوازم اثر کرده است از بس ضعف تن بی او صدای ناله ام حاشا که از کهسار برگردد

3 شوی با لطفش ار با خاک یکسان صاحب اقبالی بود برگشته بختی آنکه از کس، یار برگردد

4 شمیم صد چمن زیبد غبار راه جولانش به چشمم چون نگه زان گلشن رخسار برگردد

1 چون شدم از خویش ره در بزم یارم داده اند رفته ام تا از میان جا در کنارم داده اند

2 بر مآل خویش خندم یا به اوضاع زمان من که همچون گل یک خنده وارم داده اند

3 هر سر مو جوش وحدت می زند بر پیکرم تا ز دل پیمانهٔ لبریز یارم داده اند

4 چون گل داغش بخندد در فضای سینه ام دیدهٔ گریان تر از ابر بهارم داده اند

1 دلها بسی بر آتش حسنش سپند شد تا ایمن آن جمال ز رنج گزند شد

2 دست هوس ز گیسوی مشکین او مدار بر بام آفتاب توان زین کمند شد

3 از بسکه خورده خون دلم را بجای شیر آهوی چشم او به همین بره بند شد

4 دامن زند تپیدن دل بسکه در برم بر سر چو شمع شعلهٔ داغم بلند شد

1 عشقم غلام خویش ز بخت سعید کرد از فیض رنگ زرد مرا زر خرید کرد

2 هر کس گرفت روزه در این نشئه از حرام چون از زمانه رخت سفر بست عید کرد

3 سرگرمی کسی که ز جام ریاضت است در ساغر از گداز تن خود نبید کرد

4 در خون اشک بسکه تپد لاله دشت را هر جلوهٔ تو محشر چندین شهید کرد

1 گریهٔ مستی شگون دارد حریفان سر کنید باده گر یک قطره هم باشد که چشمی تر کنید

2 می پرستان می نهم لب بر لب مینا مباد موسم گل بگذرد تا باده در ساغر کنید

3 گر همه یک قطره آن روست پالش لازم است این نصیحت را در گوش خود از گوهر کنید

4 وصف آن گل پیرهن زاندیشه ها بیگانه است گو خیال خویش را صد پرده نازک تر کنید

1 در دل، آنانکه غم یار نهان می دارند شعله ای را بخس و خار نهان می دارند

2 عزلت آنانکه گزیدند پی شهره شدن راز در پردهٔ اسرار نهان می دارند

3 غنچهٔ لاله صفت چون جگر آشامان داغ را در دل افگار نهان می دارند

4 به سر زلف تو آنانکه دلی باخته اند مهره را در دهن مار نهان می دارند

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی