آثار جویای تبریزی

صفحه 54 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 ترک همره رهنمای کوی ماه من بود چشم پوشیدن ز مردم شمع راه من بود

2 من که چشم عیب بینی را نمی پوشم زخلق سر زند از هر که تقصیری گناه من بود

3 چون شمیم غنچه از خوناب دل جوشیده ام سرو رنگین جلوه ای گر هست آه من بود

4 گر به ظاهر زان گل رو چشم می پوشم ولی هر بن مژگان کمینگاه نگاه من بود

1 به لقای تو هر آن دیده که روشن باشد همه جا در نظرش وادی ایمن باشد

2 دل به الطاف ستم پیشه تسلی نشود نبرد تشنگی آبی که در آهن باشد

3 گرد ظلمت ز بس از صرصر آهم پاشید لاله را داغ چراغ ته دامن باشد

4 چرب نرمی مبر از حد، دل افروخته ام نه چراغی است که محتاج به روغن باشد

1 سهی سروی که رفتارش ز دل خوناب می ریزد ز هر نقش قدم رنگ گل مهتاب می ریزد

2 دل هر کس که بگدازد ز سوز نالهٔ بلبل به جای اشک از مژگان گلاب ناب می ریزد

3 شب بیداد هجرانت ز بس بر خویش می پیچم ز دل تا دید اشکم رنگ صد گرداب می ریزد

4 شود گر روبرو با شعلهٔ رخسار او یکره زکف مشاطه را آیینه همچون آب می ریزد

1 سوار شو که جمالت یکی شود خوش آب و رنگ شود چون نگین سوار شود

2 ز تار زلف دل ما به دام شانه فتاد که مرغ رشته به پا صید شاخسار شود

3 به دلخراشی هر خار بایدم تن داد مرا که نکهت گب بر دماغ بار شود

4 کسی که سرکشی از چشم مردمش انداخت به دیده جای بیابد اگر غبار شود

1 در باغ چو گل برخ جانان نظر افکند فریاد که روز سیهم در بدر افکند

2 بزدود ز لوح دل ما نقش دویی را بیرنگی او آمد و رنگ دگر افکند

3 آن سر مگو را که به عشقش شده تفسیر در مجلس اغیار سرشکم بدر افکند

4 جویا ره عشق است که در گام نخستین ناخن ز سر پنجهٔ شیران نر افکند

1 نه همین عشق سر و تن دل و جان را هم خورد لخت لخت جگر شیردلان را هم خورد

2 آن ستمکار که پرمایهٔ بخل است دلش نه همین نان ستم غصهٔ آن را هم خورد

3 مار زلفش را نمی دانم چه افسون می کند مشک را در نافهٔ آهوی چین خون می کند

4 بسکه با خاک گلستان است استعداد فیض سرو را یک مصرع برجسته موزون می کند

1 پای بر آسودگان خواب راحت می زند قامت آن شوخ پهلو بر قیامت می زند

2 ترسم از رخسارش آب و رنگ ریزد بر کنار حسن سرشارش ز بس موج طراوت می زند

3 کام بر می دارد از کیفیت صاف طهور هر که شبها تا سحر جام ندامت می زند

4 گوییا از خوبنهای دل شکستن غافل است آنکه بر مینای ما سنگ ملامت می زند

1 فصل نوبهاران است ابر در خروش آمد نغمه سنج شد بلبل، خون گل به جوش آمد

2 صبح روز باران است مفت می گساران است باده بی محابا زن ار پرده پوش آمد

3 هیچکس نمی ماند بی نصیب از قسمت صاف روزی گل شد لاله دردنوش آمد

4 بهر وصف رخسارش پیش حسن گفتارش جمله تن زبان غنچه گل تمام گوش آمد

1 شب که عریان به بر آن شوخ قدح نوشم بود یک بغل نور چو فانوس در آغوشم بود

2 ابر رحمت شد و بارید به دل مایهٔ فیض گوهر چند که از لعل تو در گوشم بود

3 آنچه مینای فلک ریخت به پیمانهٔ مهر بی تکلف نمی از ساغر سر جوشم بود

4 شکر کز عشق سبکبار تعلق شده ام آرزو کوه گرانی به سر دوشم بود

1 یاد رخسار تو تا در جیب دل گلها فشاند چشم خونین تخم حسرت در کنار ما فشاند

2 روشن است از هر پر پروانه بزم نیستی شمع آسا آستین بر هستی خود تا فشاند

3 آب گوهر چون سویدا قیرگون آید به چشم تا غبار خاطرم را اشک بر دریا فشاند

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی