آثار جویای تبریزی

صفحه 55 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 شور در زیر فلک زان لعل میگون شد بلند در جهان غوغا از آن بالای موزون شد بلند

2 سایهٔ نعلی ست در هنگام جولانش هلال مهر گردی از سم گلگون به گردون شد بلند

1 بی تو چشمم حلقهٔ گلدام حیرانی مباد دود دل مرغولهٔ زلف پریشانی مباد

2 حد طبعم لباسی برنتابد شعله وار بر تنم جز جامهٔ چسپان عریانی مباد

3 دل چو گردد آب کوه صبر را از جا کند کشتی ام یارب در این سیلاب طوفانی مباد

4 غیر من جویا به بزم رقص آن طاووس خلد دیگری سرگشتهٔ گرداب حیرانی مباد

1 چون به صحرا نکهت آن زلف شبگون می‌رود نافه می‌بالد چنان کز پوست بیرون می‌رود

2 می‌کشد با آنکه بار یک جهان دل را به دوش سرو آزادم ببین نام خدا چون می‌رود

3 بس که چشم میْ‌پرستت دشمن هشیاری است گر فلاطون آید از بزم تو مجنون می‌رود

4 جهل باشد رنجش از دخل کج ارباب جهل حرف در بیدردی یاران محزون می‌رود

1 به ره طرح چمن پیوسته رخسار تو می ریزد ز بس بر خاک رنگ از حسن سرشار تو می ریزد

2 به نیسان بهاری لاف هم چشمی زند اشکم گهر در دامن دل بسکه گفتار تو می ریزد

3 بنای زندگی تا چند می خواهی بپا باشد که خاکی هر نفس از کهنه دیوار تو می ریزد

4 چه می بودی نمی گشتی اگر تمکین عنانگیرت شرر در جیب شوخی وضع هموارتر می ریزد

1 غنچه از نسبت لعل تو نزاکت دارد نمک از پهلوی حسن تو ملاحت دارد

2 از دل خون شدهٔ من چه نشان می طلبی آنقدر گم شده در عشق که شهرت دارد

3 می دهد داد ملاحت ز تبسم لعلش قهقهه خندهٔ او شور قیامت دارد

4 غم دوریش نشانید به خاکم چو خدنگ نونهالی که خدایش به سلامت دارد

1 عاقلان موعظه را زیب ده هوش کنند چون برآید گهر از بحر در گوش کنند

2 آه دلسوختگان کم نشود بعد از مرگ بیشتر دود کند شمع چو خاموش کنند

3 هر قدر درد تو آرد به دلم روی کم است درخور حوصله رسم است که می نوش کنند

4 نگهت بیخبر از خویش کند مردم را باده را راهزن قافلهٔ هوش کنند

1 رفتی و دل در طپش چون طایر بی بال ماند چشم شوقم باز چون نقش پی از دنبال ماند

2 هر سر شاخی بود در راه او دامی دگر پای مرغ دل به بند رشتهٔ آمال ماند

3 در گداز آمد دل و از رخنه های سینه ریخت حسرتی زان آب صاف آخر به این غربال ماند

4 دل پذیرای خیال اوست گو یاد گداز آب شد آیینه و منظور آن تمثال ماند

1 لب تو چون نمک نوشخند خواهد شد صدای قهقههٔ گل بلند خواهد شد

2 چنین که گشته نمک پاش خنده لعل لبت علاج درد دل دردمند خواهد شد

3 عجب که مهر به معراج حسن او برسد شراره ای چقدرها بلند خواهد شد

4 دلم عبث نه به آن زلف عنبرین آویخت به بام عرش برین زین کمند خواهد شد

1 چه کامها که قدح از تو برنمی گیرد چه مایه فیض کزان لعل تر نمی گیرد

2 بکن ستایش اهل کمال در غیبت که روی آینه را کس به زر نمی گیرد

3 بود زسرمهٔ آهم فروغ دیده مهر که این چراغ به هر شعله در نمی گیرد

4 بتی که نیست خبردار خویش از مستی چه می شود اگر از ما خبر نمی گیرد

1 دل مرا در پیری از قهر الهی می‌تپد تا قدم قلاب شد تن همچو ماهی می‌تپد

2 عشق زور آورد و تن خواهی نخواهی می‌تپد دل ز قلاب محبت همچو ماهی می‌تپد

3 یاد حسن شعله‌ناک آتش‌افروز دلت بی‌تو در چشمم سپندآسا سیاهی می‌تپد

4 نسترن زار بناگوشی به یادم آورد در برم دل از نسیم صبحگاهی می‌تپد

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی