در فضای سینه چون شاهین از جویای تبریزی غزل 598
1. در فضای سینه چون شاهین یادش بر پرد
مرغ هوشم با تذرو رنگ پر در پر پرد
1. در فضای سینه چون شاهین یادش بر پرد
مرغ هوشم با تذرو رنگ پر در پر پرد
1. هوای او فلاطون را زخود بیگانه می سازد
نگه را نوبهار جلوه اش دیوانه می سازد
1. دل غافل ز ریاضت به صفایی نرسید
مست چندانکه ز خود ر فت به جایی نرسید
1. آه اگر از پیش چشم آن سرو قامت بگذرد
چون ز پیشم بگذرد بر من قیامت بگذرد
1. با لب خشک آنکه در عشق تو دامن تر کند
می رسد گر ناز بر سلطان بحر و بر کند
1. از خطش آیینهٔ عارض مکدر می شود
این کتاب آخر ازین شیرازه ابتر می شود
1. از آن گلگشت با غم بر سر فریاد می آرد
که سیر اومرا از خندهٔ گل یاد می آرد
1. زمی حسن فرنگش چون به فکر آب و رنگ افتد
چنان رخسارش افروزد که آتش در فرنگ افتد
1. نه همین عشق سر و تن دل و جان را هم خورد
لخت لخت جگر شیردلان را هم خورد
1. بگو به پیرمغان که شبها به روی میخواره درنبندد
که هر که بهر شکست دلها کمر ببندد، کمر نبندد
1. تنها نه چرخ بی سر و پا رقص می کند
هر ذره ای ز شوق جدا رقص می کند
1. به لقای تو هر آن دیده که روشن باشد
همه جا در نظرش وادی ایمن باشد