آثار جویای تبریزی

صفحه 49 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 ز آهم حسن روی یار بی‌اندازه می‌گردد صبا رخسارهٔ میگون گل را غازه می‌گردد

2 پی جمعیت اوراق خوبی زلف مشکینش کتاب روی او را رشتهٔ شیرازه می‌گردد

1 سراپا را چو در رخت زمردفام می‌پیچد به خود چون تاک سرو از رشک آن اندام می‌پیچد

2 حیا دارد لبش را این قدرها کم‌سخن با ما چو برگ غنچه از شرمش زبان در کام می‌پیچد

3 چو عکس لعل او در ساغر می آتش اندازد ز بی‌تابی به خود گرداب‌آسا جام می‌پیچد

4 شکست امروز خم از سنگ جورش محتسب را بین که بر بی‌دست و پایی با هزار ابرام می‌پیچد

1 دلم در رقص مانند شرر از ساز می آید به بال شعلهٔ آواز در پرواز می آید

2 زکنج لب به رنگ نافه از آهو فرو ریزد ز بس آه من از دل سر به مهر راز می آید

3 نشان ناجوانمردی بود فکر خودآرایی کی از طاووس آید آنچه از شهباز می آید

4 ‏ ز بس سر در گریبان خموشی غنچه سان ماندم به گوشم از شکستن های دل آواز می آید

1 خلعت بی طمعی زیب هنرور باشد آبرو شمع نهانخانه گوهر باشد

2 صبح از صدق صفا فیض جهانگیری یافت هر که دل را کند آیینه سکندر باشد

3 اینقدر خاک تمنا چه فشانی بر دل؟ تا به کی آب حیات تو مکدر باشد

4 غیر را راه مده در حرم کعبهٔ دل نیست شایستهٔ مسجد که مصور باشد

1 جان آزاد گرفتار تن زار بماند همچو گنجی که نهان در ته دیوار بماند

2 از پریشان نظری گشته پریشان دلها دیده آن است که در حسرت دیدار بماند

3 روز را مهر به شب گر برساند عجب است بسکه حیران تو چون صورت دیوار بماند

4 تا به باغ آمده ای دست و دل سرو و چنار در تماشای سراپای تو از کار بماند

1 بزم عیشم یک نفس بی جلوهٔ خوبان مباد باده و نقلم به غیر از آن لب و دندان مباد

2 داغ خواری از کلف افتاده بر رخسار ماه هیچ کس از چون خودی شرمندهٔ احسان مباد

3 پنجهٔ شاهین بود مژگان چو برهم می زند صعوهٔ دل صید چنگال سیه مستان مباد

4 جز دلم را از گل داغ جگرسوز غمت چاک پیراهن به رنگ لاله تا دامان مباد

1 از آن گلگشت با غم بر سر فریاد می آرد که سیر اومرا از خندهٔ گل یاد می آرد

2 به حسرت لخت دل از جیب آهم بر زمین آید چو آن برگ گلی کز بوستانش باد می آرد

1 چو آفتاب جمال تو آشکاره شود چراغ لعل به فانوس سنگ خاره شود

2 نشان آبله افزود حسن روی ترا یکی هزار شود ماه چون ستاره شود

3 عنان حزم مبادا زکف دهد که دلت میانه رو چو بود بحر بیکناره شود

4 زغنچهٔ گل صد برگ می رباید گوی به دست جور تو جیبی که پاره پاره شود

1 ماه من از بام قصر امروز چون سر برکشید آفتاب از صبحدم سر در ته چادر کشید

2 می رود بیرون ز آغوشش تن از جوش صفا همچو ماه چارده تا خویش را در برکشید

3 پرنیان رنگ آن رخسار از بس نازک است چشمم از تار نگه این صفحه را مسطر کشید

4 در ترازوی تمیز ما بود ناقص عیار خاک کوی یار را هر کس که با گوهر کشید

1 بی تو دل در خوردن غم مرغ آتشخوار بود در گلو ما را نفس چون ناله در منقار بود

2 پی به خود نابرده در تن پروری عمرت گذشت بود اگر گنجی نهان در زیر این دیوار بود

3 موجهٔ دریای رحمت در نظر آمد مرا جنبش هر لب که در تکرار استغفار بود

4 توبه اش مقبول حق بی ذکر استغفار شد هر کرا شرم گنه مهر لب اظهار بود

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی