آثار جویای تبریزی

صفحه 47 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 در غم شاه شهیدان زار می باید گریست روز و شب با دیدهٔ خونبار می باید گریست

2 می کند اغیار منع گریه در یاد حسین غم دو چندان شد کنون بسیار می باید گریست

3 سهل باشد گر کنارت تر شد از جوش سرشک خون دل هم رنگ دریابار می باید گریست

4 همچو آن ظرف سفالینی که نم بیرون دهد با همه اعضا در این غم زار می باید گریست

1 جگر در تشنگی جان‌بخشیی کز آب می‌بیند دل افسردهٔ ما از شراب ناب می‌بیند

2 ز بس در گرم سیر آرزو لب تشنهٔ وصل است دلم شد آب و خود را همچنان بی‌تاب می‌بیند

3 کسی کو لعل آن لب را به برگ گل دهد نسبت نشاط مستی می از گلاب ناب می‌بیند

4 دل روشن ترا در دیده‌ات معیوب بنماید نگون می‌بیند ار خود را کسی در آب می‌بیند

1 قسمت هرکس ز نعمت خانه‌اش پیمانه‌ای است آنکه ز ابر رحمتش هر قطره رزق دانه‌ای است

2 جوش یک‌رنگی ز بس با هم نیاز و ناز داشت در نظر هر شعلهٔ شمعم پر پروانه‌ای است

3 بی‌تو دل در سینه‌ام افگنده شور محشری بی‌تکلف طرفه سرمستی عجب دیوانه‌ای است

4 با توکل ساز و در بند غم روزی مباش زانکه هر دندان کلید رزق را دندانه‌ای است

1 شد در آگاهی یکی صد زو دل دانا چو موج محشر خورشید می گردد زند دریا چو موج

2 نیست مانند صدف دل بستگی با گوهرم می زنم بر بحر پشت پای استغنا چو موج

3 هست سیماب دلم را زندگی در اضطراب دارد از فیض تپیدن خویش را بر پا چو موج

4 می دهی جان خودنمایی را زبالای لباس جلوه ات رنگین بود از پهلوی خارا چو موج

1 با بار آن گل رو دل بی حجاب باشد زان روی با سرشکم بوی گلاب باشد

2 گر شاهی از فقیری است دارد نمود بی بود پست و بلند دنیا موج سراب باشد

3 در آینه ز شوق رخسار با صفایش جوهر چو موج دریا در اضطراب باشد

4 هر قطرهٔ سرشکم گشته محیط آهی چشمم شب فراقت چشم حباب باشد

1 بسکه از آهم هوا امشب کدورتناک بود شاخ و برگ نخل همچون ریشه ای در خاک بود

2 محفلم را از صفا امشب منور داشت می تا سحرگه شمع بزمم شعلهٔ ادراک بود

3 صد هزاران فیض از هر قطره می اندوخت دل بود همت؛ همت می، دست؛ دست تاک بود

1 فلک تیغ ستم کی از من مهجور بردارد؟ کجا از عاشقان زار دست زور بردارد؟

2 ز چشم اشک ندامت بسکه دردآلود می ریزد ز سیلاب سرشکم بحر رحمت شور بردارد

3 دلم در خوردن خوناب غم زین پس نیندیشد نپرهیزد امید از خویش چون رنجور بردارد

4 ز بس گردیده پر شور شرارت جای ان دارد که طرح خانهٔ خود از دلت زنبور بردارد

1 زلف مشکین تو سرمایهٔ سودا باشد شور مجنون ز همین سلسله برپا باشد

2 کی چو مجنون شود از دشت نوردی رسوا هر کرا پردهٔ دل دامن صحرا باشد

3 عشق با نغمه همانا که ز یک سلسله است هر قدر پرده نشین آمده رسوا باشد

4 عالم وصل شد سیر گهت همچو حباب چشم بر هم چو زنی جوش تماشا باشد

1 در این زمانه خوشش باد اگر غمی دارد ز فوت وقت هر آن دل که ماتمی دارد

2 ببند چشم و دهن را از دیدن و گفتن غمین مباش که هر زخم مرهمی دارد

3 کسی که ساخت به بیش و کم توکل و حرص نه فکر بیش و نه اندیشهٔ کمی دارد

4 دلی که بستهٔ آن زلف عنبرین گردید عجب نباشد اگر حال درهمی دارد

1 گل به آن روی نکو می ماند مل به لعل لب او می ماند

2 ماه اگر ماه شب چارده است بی کم و کاست به او می ماند

3 ستم و جور بمن می گذرد به تو ای عربده جو می ماند

4 باده تر طیب دماغم نکند سر خشکم بکدو می ماند

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی