آثار جویای تبریزی

صفحه 45 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 عالم آب است جام می زدست ما شکست چون حباب این کاسه آخر بر سر دریا شکست

2 با سرشکم شوخی در خون تپیدن هم نماند ضعف تا بال و پر پرواز رنگم را شکست

3 کامیاب لذت افتادگی خواهی شدن گرخوری از نعمت دنیا بخور جویا شکست!‏

1 گل در چمن از رشک تو آرام ندارد جز لخت دل خون شده در جام نداد

2 با غنچهٔ گل شور شکرخند لبت نیست مژگان ترا دیدهٔ بادام ندارد

3 لطف تو دهد لذت شیرینی جانم اما نمک تلخی دشنام ندارد

4 بی او نخورم باده گرم جان به لب آید ساقی بنشین این همه ابرام ندارد

1 با صفای سینه دایم توامانم همچو صبح نیست غیر از مهر جنسی بر دکانم همچو صبح

2 لب فروبستن مرا شد پردهٔ حسن کمال بی تو در جیب نفس دایم نهانم همچو صبح

3 بسکه سر تا پایم از بیداد او درهم شکست بر فلک رفته است گرد استخوانم همچو صبح

4 با دل خالی ز مهرم زندگی باشد حرام گرچه افزون از دو دم نبود زمانم همچو صبح

1 به آب و رنگ حسن او چمن نیست به خوش حرفی لعل او سخن نیست

2 به جایی می رسد هر کس ز خود رفت که امید ترقی در وطن نیست

3 اگر لعل است اگر یاقوت اگر می به رنگ آن لب شکرشکن نیست

4 اگر بر آسمان رفته است خورشید تکلف برطرف، چون ماه من نیست

1 کردی چو کباب ستم عشوه گری چند یابی نمک گریهٔ خونین جگری چند

2 در راه تمنای تو بی پا و سری چند از دیده برون ریخته لخت جگری چند

3 بشکن قفس سینه و بر باد ده ای آه از لخت جگر لاله صفت بال و پری چند

4 از فطرت عالی بدافلاک نگویم حیف است کنم شکوهٔ بی پا و سری چند

1 روبرو گردد چو با آیینهٔ شرمین می شود شوخ من چون گل بیک پیمانه رنگین می شود

2 روز عاشق تیره زآن گیسوی پرچین می شود خواب سخت از طول این افسانه سنگین می شود

3 خون خود ریزد گلستان بی بهار جلوه اش پنجهٔ گل دور از آنرو دست گلچین می شود

4 زینت هنگامهٔ ناز از نیاز عاشقست بزمش از پرواز رنگ ما به آیین می شود

1 مهی که مهر رخش در ضمیر ما گرم است به التفات کرم سرد و با جفا گرم است

2 زتاب آه جگر خستگان او خورشید سربرهنه به سر می برد هوا گرم است

3 به دستیاری عشق تو چون فتیلهٔ داغ به هر کجا که نشینیم جای ما گرم است

1 نبود دلی که در طلب اعتبار نیست آسودگی گل چمن روزگار نیست

2 از فیض داغ عشق که گل گل شکفته است دل را امید و بیم خزان و بهار نیست

1 به ابرو الفتی پیوسته آن مژگان خم دارد غلط کردم نگاهش دست بر تیغ ستم دارد

2 اشارت سنج بزم حیرتم از بی زبانیها هر انگشتم زبان عرض حالی چون قلم دارد

3 دهان خنده چشم گریه گردد اهل غفلت را اگر امروز دل خوش نیست کس فردا چه غم دارد

4 نماید مایه دار فیض باقی اهل همت را کف سائل چه منت ها که بر دست کرم دارد

1 با زخم ما مباد کسی مرهمی کند ما را اسیر ننگ غم بی غمی کند

2 همسایه را ز پهلوی همسایه فیضهاست خون جگر به زخم دلم مرهمی کند

3 فانوس بزن تو بی تو ز بس گشته است در بر چو چرخ پیرهن ماتمی کند

4 از بهر خشک کردن دامان تر مرا روز جزا صد آتش دوزخ کمی کند

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی