نسبتی باشد بتان هند را از جویای تبریزی غزل 502
1. نسبتی باشد بتان هند را با پان هند
حاصلی نبود بجز خون خوردن از سبزان هند
1. نسبتی باشد بتان هند را با پان هند
حاصلی نبود بجز خون خوردن از سبزان هند
1. مانع سوز دل خستگی آزرم شود
کی علاج تب عشق از عرق شرم شود
1. زاضطراب چو موج سراب آب نخورد
دلی که در غم زلف تو پیچ و تاب نخورد
1. زمین ز بار غم ما همین نه در ماند
اگر به کوه برآییم از کمر ماند
1. شعلهٔ رخسار او تا شمع بزم باده بود
موج می پروانهٔ آتش به جان افتاده بود
1. خصم چون گردید عاجز بردباری پیشه کرد
مار چون بی دست و پا شد، خاکساری پیشه کرد
1. بهر دنیا بودنت غمگین زنادانی بود
خط بطلان تو چین بر لوح پیشانی بود
1. من که در سیر گلم بیخودی مل باشد
می و پیمانه ام از بوی گل و گل باشد
1. با شوخی چنان به کنارم نشسته ماند
گویی به لوح حافظه مضمون جسته ماند
1. بزم عیشم یک نفس بی جلوهٔ خوبان مباد
باده و نقلم به غیر از آن لب و دندان مباد
1. تا نفس باشد ستون خیمهٔ تن چون حباب
جز هوایش در سر شوریدهام سامان مباد
1. اهل عالم جب به سوز عشق دل افسرده اند
سینه ها گویی که فانوس چراغ مرده اند