سهی سروی که رفتارش ز دل از جویای تبریزی غزل 490
1. سهی سروی که رفتارش ز دل خوناب می ریزد
ز هر نقش قدم رنگ گل مهتاب می ریزد
1. سهی سروی که رفتارش ز دل خوناب می ریزد
ز هر نقش قدم رنگ گل مهتاب می ریزد
1. عیب نخوت در لباس فقر عریان تر شود
در ضعیفی ها رگ گردن نمایان تر شود
1. پیش از آن دم که قضا در پی ایجادم بود
عکس رخسار تو در آینهٔ یادم بود
1. دل مرا در پیری از قهر الهی میتپد
تا قدم قلاب شد تن همچو ماهی میتپد
1. چو مست باده رخ از روزنی برون آرد
چه روی نام خدا گلشنی برون آرد
1. دل به زخم خنجر احسان کس بسمل نشد
صید ما منت کش جانبخشی قاتل نشد
1. میان او که در اندیشه در نمی آید
عجب نباشد اگر در نظر نمی آید
1. چو زلفت بیدلان را در پی تسخیر می گردد
به تن هر قطره خونم دانهٔ زنجیر می گردد
1. عشقم غلام خویش ز بخت سعید کرد
از فیض رنگ زرد مرا زر خرید کرد
1. بیدلی کو واله دیدار آن طناز ماند
دیدهٔ حیران در فیضی به رویش باز ماند
1. زبزم غیر در ظاهر چه شد گر یار برگردد
چو مژگانش ز خود یارب دلش زاغیار برگردد
1. آه از لب چون شکر خوبان سمرقند
کش نیشکر قامتشان راست ثمرقند