آثار جویای تبریزی

صفحه 41 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 رفتن از خویش به یادش سفر مردان است وادی بی خبری رهگذر مردان است

2 تیغ صاحب جگران است بریدن زجهان چشم بستن ز دو عالم سپر مردان است

3 ناز بر زندگی خضر کند کشتهٔ عشق هر که سر باخت در این راه سر مردان است

4 اضطرابم به ره وادی مقصود رساند طپش دل ز غمش بال و پر مردان ا ست

1 حسن رخسار تو موقوف شراب ناب نیست تیغ های موج را هیچ احتیاج آب نیست

2 قدر نعمت از زوالش بیشتر ظاهر شود عقد دندان تا نریزد گوهر نایاب نیست

3 تا نبیند زابر گوهربار مژگان ریزشی مزرع امید ما لب تشنگان سیراب نیست

4 ارتفاع مهر رخسار تو نتواند گرفت آنکه بر مژگانش از لخت دل اسطرلاب نیست

1 زبان تیغ تو در حشر عذرخواه من است شهید عشقم و لب تشنگی گواه من است

2 نشست تا به رخت گرد خط همی نالم که آه از اثر آه صبحگاه من است

3 بلند گشته چنان شهرت نکویی او که آفتاب پرستار روی ماه من است

1 چو دست جرأتش طرح شکار شیر می‌ریزد گداز اشک خون ز دیدهٔ نخچیر می‌ریزد

2 چنان گرد کدورت دور ازو در سینه جا دارد که آهم بر زمین سنگین‌تر از زنجیر می‌ریزد

3 به خاک از بس خیال صورتش با خویشتن بردم به بام و در غبارم گردهٔ تصویر می‌ریزد

4 سر و کارم به آتشپاره‌ای افتاد کز خویش چو از گلبرگ شبنم جوهر از شمشیر می‌ریزد

1 آنکه از داغ فراقت جگرش سوخته است یار اغیار شدن بیشترش سوخته است

2 اولین گام بود راه به مقصد چون برق هر که از گرم روی بال و پرش سوخته است

3 دوری از مال جهان جوی که آسوده شوی جگر لاله ز پهلوی زرش سوخته است

4 شعلهٔ آه زلب تا مژه ام را دریافت عالم هجر نگر خشک و ترش سوخته است

1 کمندانداز شوخی همچو آن گیسو نمی‌باشد مسیحا معجزی مانند لعل او نمی‌باشد

2 به ایمایی دل آهونگاهان می‌شود صیدش کمانداری دگر مانند آن ابرو نمی‌باشد

3 به راه عشق رفتم با توان ناتوانی‌ها که پای رفتن این راه جز زانو نمی‌باشد

4 به خود در جنگ بدخویی ز خود رم کرده آهویی نمی‌باشد چو چشم او چو چشم او نمی‌باشد

1 چه کارم بی گل روی تو گلزار جهان آید که بوی خونم از هر لالهٔ این بوستان آید

2 فشار غم خورم شبها ز بس در انتظار او برون از دیده ام چون شمع مغز استخوان آید

3 ز افراط نزاکت باعث قطع سحر گردد به بزم حرف آن موی کمر چون در میان آید

4 گل افشا زند بر سر شکفتن باده نوشان را به رنگ غنچه ام راز دل آخر بر زبان آید

1 تویی که موج می ناب ارغوان لب تست خمیرمایهٔ صبح بهار غبغب تست

2 به شمع بزم از آن تا به کشتنم همراه که شوخ چشم برای چه مونس شب تست

3 زمانه از تو فتاده به تاب و تب شب و روز که ماه از تو به تابست و مهر در تب تست

4 چسان کنم گله ات کز وفور یکرنگی زبان من نسراید جز آنچه مطلب تست

1 مهربانی با خلایق پاسبان دولت است در حقیقت دل شکستن کسرشان دولت است

2 بر شکم سنگ قناعت بند و آسایش گزین سیری از چیزی که ممکن نیست نان دولت است

3 گر حقیقت بین شوی، خون دل خود می خوری آنکه سرمست شراب ارغوان دولت است

4 باده نوشی را که باشد پادشاه وقت خویش ابر عالم گیر بر سر سایبان دولت است

1 دل صاف من از وضع جهان کلفت نمی‌گیرد بلی آیینه زنگ از زشتی صورت نمی‌گیرد

2 توانایی صبرم کاش می‌بودی ازین داغم که دست ناتوانی دامن طاقت نمی‌گیرد

3 زبان هر گیاهی از مآل هستیش گوید دل ما غافلان زین خاکدان عبرت نمی‌گیرد

4 چو تنهایی نباشد اهل دل را مجلس‌آرایی دل ارباب وحدت هرگز از خلوت نمی‌گیرد

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی