11 اثر از شیرین و فرهاد سلیمی جرونی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شیرین و فرهاد سلیمی جرونی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سلیمی جرونی / شیرین و فرهاد سلیمی جرونی

شیرین و فرهاد سلیمی جرونی

1 چو خسرو دیدکان سرو سمنبر دلی دارد به بر از سنگ سختر

2 ره و رسم وفاداری نپوید همه همچون دل خود سخت گوید

3 چو زلفش یک زمان بر خود بپیچید سرشکی چند از مژگان ببارید

4 پس آنگه خاست از مجلس چو آتش به قهر و خشم گفتا وقت تان خوش

1 چو خسرو یافت آن اعزاز و تمکین برون آمد سوی بهرام چوبین

2 نهاد از دوستان رو سوی دشمن پی او لشکری چون کوه آهن

3 ز بحر روم بگدشت و سوی بر روان گردید با دریای لشکر

4 بدان لشکر پیاده هم ز اطراف گرفته کوه و هامون قاف تا قاف

1 چو شد بار دوم بر تخت، خسرو جهان را داد دیگر رونق از نو

2 گرفتش باز دولت عشرت از سر سعادت شد قرینش بار دیگر

3 ز دشمن رفع شد یکباره بیمش ز رجعت گشت طالع مستقیمش

4 گرفت از راس دولت باز آرام برستش مشتری از کید بهرام

1 چنین دادم خبر مرد سمرگوی که چون برتافت خسرو، زان صنم روی

2 دل شیرین ز غم شد آنچنان ریش که در یکدم شدی صد بار از خویش

3 نبودی یک زمان صبر و سکونش شدی از چشمها دریای خونش

4 ز باریکی شدش چون رشته تن دل از تنگیش همچون چشم سوزن

1 بدین گفتن چو روزی ده، برآمد زمانه بر مهین بانو سرآمد

2 دل خود را ز جان بی برگ می یافت که اندر خود نشان مرگ می یافت

3 پس آنگه خواند شیرین را و بنشاند به پیش او ز هر بابی سخن راند

4 نخستش گفت ای شیرین دلبند ز خوبی بر خداوندان خداوند

1 مهین بانو چو بیرون شد ز عالم به شیرین پادشاهی شد مسلم

2 رعیت گشت ازو خشنود و لشکر جهان دیگر جوانی یافت از سر

3 به خدمت بست بهر مستمندان میان، در پادشاهی همچو مردان

4 کسش با او نبودی هم نبردی که در عالم مسلم شد به مردی

1 چو شد بر تخت شاهی خسرو روم سپاه زنگ شد ز اطراف معدوم

2 برآمد رومیی خفتانش از لعل که اسپ شاه زنگ افکند از آن نعل

3 به میدان تاخت همچون مرد جنگی رخ خود سرخ کرد از خون رنگی

4 زمان بگشود از خواب عدم چشم مبدل شد زمین را باصفا خشم

1 درآمد باربد اول به آواز نواهای عجایب کرد آغاز

2 به عشاق آن نوا را کرد آهنگ که زهره بر زمین زد زآسمان چنگ

3 ز بربط ناله ها زان گونه می خواست که می شد پرده عشاق زان راست

4 ز مستی رفته بود از پرده بیرون همی زد دم به دم راهی به قانون

1 در آن عشرت چو از شب رفت پاسی ز می نوشید خسرو چند کاسی

2 به پا برخاست بی خود همچو مستان چو شمعی روی کرد اندر شبستان

3 به مریم راز شیرین جمله بگشاد چو دامن ساعتی در پایش افتاد

4 که ای مریم به روح الله سوگند که با غیرت ندارم مهر و پیوند

1 چو بشنید این سخن شاپور از شاه به پا برجست و روی آورد بر راه

2 روان شد سوی قصر آن مه نو رسانید آنچه بد پیغام خسرو

3 پس آنگه گفت شاهت عذرخواه است برای مقدمت چشمش به راه است

4 چو شمع از آتش دل هست در سوز ندارد غیر فکر تو شب و روز

آثار سلیمی جرونی

11 اثر از شیرین و فرهاد سلیمی جرونی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شیرین و فرهاد سلیمی جرونی شعر مورد نظر پیدا کنید.