چو شد بر تخت شاهی از سلیمی جرونی شیرین و فرد 36
1. چو شد بر تخت شاهی خسرو روم
سپاه زنگ شد ز اطراف معدوم
...
1. چو شد بر تخت شاهی خسرو روم
سپاه زنگ شد ز اطراف معدوم
...
1. درآمد باربد اول به آواز
نواهای عجایب کرد آغاز
...
1. در آن عشرت چو از شب رفت پاسی
ز می نوشید خسرو چند کاسی
...
1. چو بشنید این سخن شاپور از شاه
به پا برجست و روی آورد بر راه
...
1. نگار لاله رخ سرو سمنبر
مه زهره جبین خورشید خاور
...
1. چو فرهاد از غم شیرین برآشفت
نه روزش خورد بودی، نی به شب خفت
...
1. چو از فرهاد خسرو آگهی یافت
دلش چون کوره آهنگری تافت
...
1. نخستین گفت کای فرهاد چونی
چرا چندین ز عشق او زبونی
...
1. چنین دارم خبر از باستان گوی
چو می آورد در این داستان روی
...
1. ز بعد آنکه خسرو شاه باداد
سر فرهاد را با سنگها داد
...
1. چنین دادم خبر مرد سخندان
که چون فرهاد داد از عاشقی جان
...