چو شاپور این چنین از سلیمی جرونی شیرین و فرد 13
1. چو شاپور این چنین نیرنگ بر ساخت
به غیبت آنچنان شطرنج ها باخت
...
1. چو شاپور این چنین نیرنگ بر ساخت
به غیبت آنچنان شطرنج ها باخت
...
1. سحر کاشک زلیخا جمله پالود
ز خاور خسرو خور چهره بنمود
...
1. سخن پرداز، کین در دری سفت
ز شیرین و ز خسرو این چنین گفت
...
1. چو شب اشک زلیخا ریخت برخاک
برآمد یوسف خورشید از افلاک
...
1. چو خسرو سوی ارمن یافت تسکین
شنو دیگر حکایتهای شیرین
...
1. چو شد احوال شیرین جمله مفهوم
ز خسرو کن حکایت نیز معلوم
...
1. غنیمت دان دلا روز جوانی
کزان، خوشتر نباشد زندگانی
...
1. چو شد در قصر، شاپور پری خوان
پری رو را برآمد ناله از جان
...
1. نشسته بود روزی شاه خوشدل
طمع بسته که گردد کام حاصل
...
1. چو خسرو را شد این معلوم در روز
سوی شهر مداین راند فیروز
...
1. چو شد شاپور و از آن قصر سنگین
سوی خسرو به ارمن برد شیرین
...