11 اثر از شیرین و فرهاد سلیمی جرونی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شیرین و فرهاد سلیمی جرونی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سلیمی جرونی / شیرین و فرهاد سلیمی جرونی

شیرین و فرهاد سلیمی جرونی

1 چو دیو شب برآمد از تنش جان یکایک شد پری هر گوشه پنهان

2 فسون خوان سحرگه از دم سرد پریها را همه در شیشه ای کرد

3 دگر ره رفته بد شاپور از پیش که بنماید بدان مه صنعت خویش

4 همان تمثال را دیگر بیاراست به سروی کرد همچون قامتش راست

1 دگر چون روز سر برزد ز کهسار ز مردم دیو شب شد ناپدیدار

2 پری رویان مریم روی از سیر همه گشتند پنهان جمله در دیر

3 نشستند آن ندیمان گرد شیرین همه با چنگ و عود و جام زرین

4 از آن صورت حکایت بازگفتند ز دل گرد پریشانی برفتند

1 چو شاپور این چنین نیرنگ بر ساخت به غیبت آنچنان شطرنج ها باخت

2 یکی طومار نقاشانه بگشود که هر نقشی که می خواهی در او بود

3 گرفت او یک سر راهی و بنشست گرفته گوشه طومار در دست

4 نه طوماری، جهانی پر عجایب عجایب چه غرایب در غرایب

1 سحر کاشک زلیخا جمله پالود ز خاور خسرو خور چهره بنمود

2 نه حیلت را مجالی ماند نه ریو پریها گم شدند از صحبت دیو

3 به صد عشوه پری روی پری زاد بر تخت مهین بانو بایستاد

4 به رخ ماهی ز مه صد بار بهتر به قد سروی هزارش ناز در سر

1 سخن پرداز، کین در دری سفت ز شیرین و ز خسرو این چنین گفت

2 که خسرو از پدر چون روی برتافت در آن ره صحبت شاپور دریافت

3 سوی ارمن روانه کرد او را که جست و جو کند آن ماهرو را

4 روان شد در پی اش چون باد در حال که نتوانست در آن کار اهمال

1 چو شب اشک زلیخا ریخت برخاک برآمد یوسف خورشید از افلاک

2 سپاه روم، شد بر زنگ، فیروز به تخت شرق، آمد خسرو روز

3 برآمد رومیی ناگه به صد فن سر زنگی شب، برداشت از تن

4 شب اشک خویش ازین حسرت ببارید سحر از گریه های او بخندید

1 چو خسرو سوی ارمن یافت تسکین شنو دیگر حکایتهای شیرین

2 که چون او در مداین ساخت منزل نبودش یک زمان آرام در دل

3 سراسر حال خسرو کرد معلوم که از پیش پدر چون رفت زان بوم

4 دلش آگاه شد کان شاه نیکو به ارمن شد برای دیدن او

1 چو شد احوال شیرین جمله مفهوم ز خسرو کن حکایت نیز معلوم

2 چنین دارم ز استاد سخن یاد که خسرو چون به ارمن رخت بنهاد

3 به عشرت روز و شب با جام بودی دلی از عشق بی آرام بودی

4 چه روز و شب که روز از محنت و تب رسانیدی به صد اندوه با شب

1 غنیمت دان دلا روز جوانی کزان، خوشتر نباشد زندگانی

2 هلالت چون فزونی جست و شد بدر غنیمت دان مه بدر و شب قدر

3 بهار زندگی روز جوانیست جوانی خود بهار زندگانیست

4 چو مطرب تیز کرد از نغمه آهنگ جوانا بشنو این از گفته چنگ

آثار سلیمی جرونی

11 اثر از شیرین و فرهاد سلیمی جرونی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شیرین و فرهاد سلیمی جرونی شعر مورد نظر پیدا کنید.