از لجه هجر ساحلی می خواهم از جامی رباعی 37
1. از لجه هجر ساحلی می خواهم
در ساحت وصل منزلی می خواهم
1. از لجه هجر ساحلی می خواهم
در ساحت وصل منزلی می خواهم
1. رفت آنکه طلبگار وصالت باشم
جویای رخ خجسته فالت باشم
1. خوش با دگرانی ای به رخ رشک پری
بر من همه راه ناخوشی می سپری
1. با تیغ تو گر سرنفرازم چه کنم
سر در ره عشق تو نبازم چه کنم
1. گفتی که سیاه است تو را خرقه به رنگ
آورده ام این رنگ من از دیر فرنگ
1. آن مه که به دل حرف وفا کرده درست
دی بود به حمام پس از صبح نخست
1. قلبی بصفاء خدکم مفتون
نطقی بصفات قدکم موزون
1. ای از تو مرا گوش پر و دیده تهی
خوش آنکه ز گوش پای در دیده نهی
1. ای پایه بخل از تو شده پست سخا
وز ساغر لطف تو جهان مست سخا
1. از زیب خطت عذار نایافته زین
نبود ز تو تا مه سر مویی مابین
1. گل گر چه کشد سرزنش از خار درشت
رو با تو و بر درخت خود دارد پشت
1. خورشید می آنکه ساقی و دور مدام
دیده ست ز تدویر صراحیش مقام