1 آن مه که به دل حرف وفا کرده درست دی بود به حمام پس از صبح نخست
2 آبی به سرم ریخت ز سرچشمه لطف وز لوح دلم نقش بتان پاک بشست
1 آنم که به عهد عشقبازی گروم حاشا که به غیر عشقبازی گروم
2 همواره قدم بر قدم عشق روم کی حکم حکیم و متکلم شنوم
1 از دعوی و بارنامه بگرفت دلم وز گفت و شنید عامه بگرفت دلم
2 ای شاه قلندران خدارا نظری کز ریش و فش و عمامه بگرفت دلم
1 جامی عمری به خلق عالم پیوست زان شیوه نیامدش بجز باد به دست
2 فارغ ز همه کنون به کنجی بنشست از دوستی و دشمنی خلق برست
1 روشن گهری که جان پاکان سفته ست گرد غفلت ز خوابناکان رفته ست
2 کان الله ولا شی ء معه گفت یکی وان دیگری الان کما کان گفته ست
1 هستم ز علایق جهان آزاده دارم همه اسباب طرب آماده
2 اشعار ندیم و کسب دانش معشوق دفتر دف و کلک نی سیاهی باده
1 در دیده ز تو ابر بهاری دارم بر چهره شکفته لاله زاری دارم
2 لطفی بنما و پرده از طلعت خویش بگشا که عظیم انتظاری دارم
1 خوش آنکه به صد پاره چو میغت بینم جان داده به افسوس و دریغت بینم
2 بی تیغ شدی کشته چو قاضی گشتی خواهم پس ازین کشته به تیغت بینم
1 جانانه که آمد گل و گلشن همه او در گلشن جان سنبل و سوسن همه او
2 برداشته از میانه پندار دویی هم او همه گشته و هم من همه او
1 ای از تو مرا گوش پر و دیده تهی خوش آنکه ز گوش پای در دیده نهی
2 تو مردم دیده ای نه آویزه گوش از گوش به دیده آکه در دیده بهی