1 جانا بنشین و زان دو لب در گوشم گوش یک سخن و ز ناله کن خاموشم
2 ور نی ز خراش دل خود بخروشم خود را و تو را به عالمی بفروشم
1 چون سوی من ای جان و جهان دیر آیی خواهی بکشی زودم ازان دیر آیی
2 گر عمر نهم نام تو یا جان چه عجب چون عمر روی زود چو جان دیر آیی
1 وای دل آن که دلستانش برود وز باغ نظر سرو روانش برود
2 گفتی که به رفتنم رضا ده هیهات چون زنده رضا دهد که جانش برود
1 روزی بینی مرا به خاک افتاده وز تیغ اجل به سینه چاک افتاده
2 جان روی به عالم بقا آورده تن بر سر بستر هلاک افتاده
1 بی کار دلا به کارفرما نرسی اینجا نکنی کار بدانجا نرسی
2 کار خود از امروز به فردا مفکن ترسم که از امروز به فردا نرسی
1 یارب ز زیان و سود خویشم برهان وز نسبت بخل و جود خویشم برهان
2 من ناخوشیی که دارم از خود دارم از ناخوشی وجود خویشم برهان
1 تا ترک عوایق و علایق نکنی قطع نظر ازکل خلایق نکنی
2 در قبله توحید ز روی اخلاص یک سجده شایسته لایق نکنی
1 تا کی طلب جانان چون نادانان زین شعبده بازکان افسون خوانان
2 خواهی که به جانان برسی رو گم کن تن در دل و دل در جان جان در جانان
1 یک نیمه ز عمر در بطالت بگذشت یک نیمه به تشویر و خجالت بگذشت
2 عمری که دمی ازو جهانی ارزد بنگر به چه حیلت و چه حالت بگذشت
1 هر گه خوانی «الف بی » ای حورنژاد از دست دو «دال و الفت » خواهم داد
2 تا نتواند به «میم » تو چشم گشاد انگشت نهم ز رشک بر دیده «صاد»