گفتم به قامتت ز کجی خوشتر است راست از جامی غزل 60
1. گفتم به قامتت ز کجی خوشتر است راست
کرد ابرویت ز گوشه اشارت که این خطاست
1. گفتم به قامتت ز کجی خوشتر است راست
کرد ابرویت ز گوشه اشارت که این خطاست
1. بی جمالت صوت مطرب مایه درد و غم است
بی رخ گل نغمه بلبل نفیر ماتم است
1. چشم منی بر همه کس روشن است
خانه تو خانه چشم من است
1. رخت روز طرب را بامداد است
سر زلفت شب غم را سواد است
1. بیا که دل ز غمت خون و دیده پر خون است
ببین ز دیده پر خون که حال دل چون است
1. گوهر عشق تو را دل صدف است
ناوک درد تو را جان صدف است
1. آنچه در عشق توأم دمبدم است
رنج بر رنج و الم بر الم است
1. دلم رابا کس آرامی نمانده ست
بجز ناکامیم کامی نمانده ست
1. خانه دل خراب کرده توست
چشمه جان سراب کرده توست
1. لاله بین در بیستون چون غرق خون افتاده است
گویی ازکان آتشین لعلی برون افتاده است
1. مشکین خطی که روز رخش را شب آمده ست
جان من است خطش ازان بر لب آمده ست
1. طره عنوان جمال تو چو جیم افتاده ست
دهن تنگت ازان چشمه میم افتاده ست