کشته خنجر عشق است دل زنده ما از جامی غزل 36
1. کشته خنجر عشق است دل زنده ما
غرق جمعیت او وقت پراکنده ما
1. کشته خنجر عشق است دل زنده ما
غرق جمعیت او وقت پراکنده ما
1. ای پریرخ مرو از خانه ما
رحم کن بر دل دیوانه ما
1. سرود مجلس درد است آه و ناله ما
حباب خون جگر لاله گون پیاله ما
1. نهال قد تو آمد عصای پیری ما
به راستان که مکش سر ز دستگیری ما
1. نکرده قید غزالی گره گشایی ما
گره ز دل نگشاید غزلسرایی ما
1. غم نیست کافتد از تن فرسوده سر جدا
غم زان بود که ماند ازین خاک در جدا
1. کجاست منزلت ای گنج دیریاب کجا
کجا نشان تو یابم درین خراب کجا
1. خوش آن منزل که ماهی باشد آنجا
ز خیل حسن شاهی باشد آنجا
1. مرا هر لحظه زخمی بر دل از پیکان او بادا
اگر جانم رود گو رو بقای جان او بادا
1. ز چیست تفرقه مولوی ز جمع کتب
چه بود جمع کتب چون نکرد رفع حجب
1. بود پاک از رنگها بی شیشه نور آفتاب
چون به رنگ شیشه ظاهر گشت شد برخود حجاب
1. بده به رسم صبوح ای حریف جام شراب
که شیخ واقعه بین را گذشت عمر به خواب