رفیقان خاک نجد است این نگه دارید از جامی غزل 13
1. رفیقان خاک نجد است این نگه دارید محملها
که آرد عشق یاران گریه بر آثار منزلها
1. رفیقان خاک نجد است این نگه دارید محملها
که آرد عشق یاران گریه بر آثار منزلها
1. قومی به هوای حج در قطع بیابانها
جمعی ز نشاط می در طوف گلستانها
1. مجلس پیر مغان است و پر از باده سبوها
طیب الله بها وقت کرام شربوها
1. بساط سبزه فکندند کوه و صحرا را
ز لاله آرزوی جام تازه شد ما را
1. جز شمع کافوری مخوان آن سرو سیم اندام را
کز تن چو پیراهن کشد روشن کند حمام را
1. ای خط تو کرده رقم از مشک لوح سیم را
سر بر خط تو چون قلم خوبان هفت اقلیم را
1. بنازم آن سوار نازنین را
که برد از کف عنان عقل و دین را
1. بی تو از جان ملالت است مرا
با تو بنگر چه حالت است مرا
1. ای کرده نهان شرم جمال تو پری را
روی تو خجل ساخته گلبرگ طری را
1. بر آستان تو عزیست خاکساران را
که نیست تخت نشینان و تاجداران را
1. زاهدا چند به طاعات مراعات مرا
طاق محراب تو را کنج خرابات مرا
1. کیست کز خون پر رقم بیند رخ زرد مرا
برتو خواند حرف حرف این نامه درد مرا