رفتی و دیده ام به وداع تو خون فشان از جامی غزل 382
1. رفتی و دیده ام به وداع تو خون فشان
جان و دل از قفای تو در خاک و خون کشان
...
1. رفتی و دیده ام به وداع تو خون فشان
جان و دل از قفای تو در خاک و خون کشان
...
1. ای رخ تو جنت اهل یقین
لعل تو سرچشمه ماء معین
...
1. خوانی کشیده عشق سزاوار آفرین
بسم الله ای حریف گدا خوی ده نشین
...
1. ساقی برآمد ابر بهاران
شد سبزه و گل خرم ز باران
...
1. ای در غمت انگشت نما سبحه شماران
زابروی کجت همچو کمان خم چله داران
...
1. عنایتی نکند یار نازنین با من
خوش است با همه خونین دلان همین با من
...
1. بیا جانا که تنگ آمد ز هجرانت جهان بر من
به پایت تا کشم جان را گذر دامنکشان بر من
...
1. دارند جمع ما را خوبان مو پریشان
خوش باد وقت ایشان چون وقت ما از ایشان
...
1. ای از تو به خون دل رنگین چو گلم دامان
برد از دل من داغت سودای گل اندامان
...
1. گر یار ما را پروای یاران
زین گونه باشد ای وای یاران
...
1. درین راهم گشادی نیست چندان
که منزل دور و زادی نیست چندان
...
1. امشب افتاده ست شوری در میان عاشقان
گویی آن کان نمک شد میهمان عاشقان
...