جوهر وجود عشق بود مابقی غرض از جامی غزل 275
1. جوهر وجود عشق بود مابقی غرض
ان فاتکم فلیس لما فات من عوض
...
1. جوهر وجود عشق بود مابقی غرض
ان فاتکم فلیس لما فات من عوض
...
1. تا کی ای خواجه مهندس سخن نقطه و خط
در خط و کون و مکان نقطه عشق است فقط
...
1. به کام نفس ز جام فنا نیابی حظ
به کام عقل ز ملک بقا نیابی حظ
...
1. آفتابی تو و اعیان وجودت مطلع
پیش عارف لقبت واجب ممکن برقع
...
1. جبین نظم حسن رخت راست مطلع
دو ابرو ز مطلع فروتر دو مصرع
...
1. مجلسی خواهم تهی از صلح و خالی از نزاع
اهل وحدت کرده در وی نقش کثرت را وداع
...
1. سحر که صوفی صبح از نشیمن ابداع
فکند بر کتف کوه طیلسان شعاع
...
1. مرا دلیست ز تن غافل و ز جان فارغ
به یاد تو ز جهان و جهانیان فارغ
...
1. گرچه سوزد دل پروانه ز سودای چراغ
نکند پیش مه روی تو پروای چراغ
...
1. به ساعد تا نهاد آن سیمبر داغ
دلی دارم ز دستش داغ بر داغ
...
1. چند سوال ای پسر که چیست تصوف
تصفیه کن خاطر از غبار تکلف
...
1. آن تهیدست چه خوش گفت می لعل به کف
که خوش آن کس که به می حاصل خود کرد تلف
...