نشستی دور ازین مشتاق مهجور از جامی غزل 251
1. نشستی دور ازین مشتاق مهجور
که نتوان ماه را دیدن جز از دور
...
1. نشستی دور ازین مشتاق مهجور
که نتوان ماه را دیدن جز از دور
...
1. ز ره ملغز چو پرسم تو را به رسم لغز
به رغم واعظ پرگوی نکته ای موجز
...
1. با جگر سوختگان یار نبودی هرگز
جز جفاجوی و ستمکار نبودی هرگز
...
1. عمر بگذشت و رخت سیر ندیدم هرگز
گلی از باغ جمال تو نچیدم هرگز
...
1. چون بامداد بینمت ای ماه دلفروز
در عیش و خرمی گذرانم تمام روز
...
1. خالیست ازان رشک پری خانه ام امروز
زنجیر بیارید که دیوانه ام امروز
...
1. از شوق تو شوریست عجب در سرم امروز
داده ست غمت بیخودی دیگرم امروز
...
1. لله الحمد آن جان و جهان آمد باز
شادمانی به دل آرام به جان آمد باز
...
1. نبود عروس ملک سزای کنار و بوس
بؤساً لک ار کنار نگیری ازین عروس
...
1. صوفی از زنگ سوی آیینه دل بتراش
چهره حال خود از ناخن فکرت بخراش
...
1. برکنار طاس گردون زد هلال انگشت دوش
عاشقان رامژده ایام عید آمد به گوش
...
1. مه اشترسوار من که شد رخش فلک پستش
خوش آن رهرو که در قید مهار مهر دل بستش
...