دور ازان لب اشک من سرخ است و چشم تر از جامی غزل 191
1. دور ازان لب اشک من سرخ است و چشم تر سفید
کم فتد زینسان شراب لعل را ساغر سفید
...
1. دور ازان لب اشک من سرخ است و چشم تر سفید
کم فتد زینسان شراب لعل را ساغر سفید
...
1. تا صبا طره شبرنگ تو را برهم زد
روزگار دل آسوده ما برهم زد
...
1. به بزم وصل ما و من نگنجد
همه جان شو که آنجا تن نگنجد
...
1. ساقی ما دوش باما در سر انصاف بود
با حریفان چون صراحی با درون صاف بود
...
1. یار رفت و خیربادی هم نکرد
زین فرامش گشته یادی هم نکرد
...
1. شد دلم دیوانه وقت آمد که تدبیرش کنند
زان سر زلف مسلسل فکر زنجیرش کنند
...
1. چنین که حسن تو عرض جمال غیب کند
خرد به دعوی عشق توام چه عیب کند
...
1. دمبدم دیده که خون می ریزد
دل خون گشته برون می ریزد
...
1. ز سدره طوبی اگر آمدن سوی تو تواند
به پایبوسی سرو تو خویش را برساند
...
1. یارم به خانه ای که شب تار دررود
خورشید و ماهش از در و دیوار دررود
...
1. اندیشه جمال تو حیرانی آورد
سودای طره تو پریشانی آورد
...
1. زلف تو ماه را به سیه پوشی آورد
شب را و روز را به هم آغوشی آورد
...