آثار جامی

صفحه 9 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 سر درگلیم تن شبم آمد به گوش روح «یا ایها المزمل » قم و اشرب الصبوح

2 درکش می صبوح که ارباب ذوق را هم قوت جسم می شود آن هم غذای روح

3 از هر پیاله می که گشادم به آن دهان مفتوح گشت بر دل من صد در فتوح

4 روی زمین ز تیرگی منکران عشق محتاج شست و شوی دگر شد کجاست نوح

1 ای صیقل جبین تو داده جلای روح در دل بود خیال تو تن را به جای روح

2 ای نسبت صفای بتان با وجود تو چون نسبت کدورت تن با صفای روح

3 خود گو که از تو چون گسلم چون تویی مرا محنت زدای قالب و راحت فزای روح

4 جان را گداختم به هوای تنت بلی تن را کنند اهل ارادت فدای روح

1 نهاده سر به رخت زلف عنبرین گستاخ ندیده کس به جهان هندویی چنین گستاخ

2 سر هزار عزیزت فتاده بر سر کوی گه خرام منه پای بر زمین گستاخ

3 بسوخت طوطی جانم ز رشک آن چو بدید که می خورد مگس از لعلت انگبین گستاخ

4 به جان خود که ببخشای بر جوانی خویش میا به غارت پیران پاک دین گستاخ

1 قامتت نیزه و رخسار تو ای عشوه پسند آفتابیست که گشته ست یکی نیزه بلند

2 گریه ام کم نشد از لاله و نسرین بی تو راه سیل از خس و خاشاک کجا گردد بند

3 ذوق پابوس توام کشت و ندارم زهره که بپرسم ز دولعل تو که یک بوسه به چند

4 آمدم تا فکنی سایه لطفم بر سر سرو بالای تو چون سایه ام از پای فکند

1 باغبان می خواست برد شاخی از سرو بلند دید کو ماند به قدت اره در نرمی فکند

2 تا لبت را دیده ام هرگز نرفته ست از دلم نی بدین چسبندگی شهد است نی جلاب قند

3 می نگویم چون سپند و آتش است آن خال و رخ کی چنین آرام گیرد بر سر آتش سپند

4 عاشق رنجور را کز لعل تو مانده ست دور گرچه باشد شربت عیسی نیفتد سودمند

1 زهی جمال تو خورشید آسمان شهود تویی بدیع ترین نقش کارگاه وجود

2 به شرح سر جمالت بود ترانه چنگ ز شوق بزم وصالت بود ترنم عود

3 چه کار آمدنی من اگر نبودی تو غرض ز بودن من دیدن جمال تو بود

4 همیشه کلک حقایق نگار در کف توست به آن کلیدگشایی در خزانه جود

1 سر زلفت گره بر کار من زد لب لعلت دم از آزار من زد

2 دلم جز راه هشیاری نمی رفت خطت راه دل هشیار من زد

3 به خود پندار صبرم بود کآتش غمت در خرمن پندار من زد

4 به خون دل غمت را کلک مژگان رقم بر صفحه رخسار من زد

1 چو می دم با لب جانان من زد ز غیرت آتش اندر جان من زد

2 به ترک عشق پیمان بسته بودم جمالش رخنه در پیمان من زد

3 به میدان همچو گوی افتاد صد سر به هر چوگان که دی سلطان من زد

4 چو باران ریختم از دیده چون برق لب او خنده بر باران من زد

1 سحرگاهان که از باد صبا بوی بهاران زد به گلگشت چمن بلبل صلای میگساران زد

2 نباشد جز برای میگساران عرصه بستان که جاروبش نسیم صبح و آبش رشح باران زد

3 ز گل هر گلبن آمد گلعذاری خرم و خندان خوش آن کس کو می گلگون به روی گلعذاران زد

4 مجو از خط دور جام صافی حرف جمعیت که دوران این رقم را بر سفال درد خواران زد

1 نظاره جمال تو بیهوشی آورد وز یاد هر که جز تو فراموشی آورد

2 در دل شکست ناوک آهم چه حاجت است کز خط رخ تو رسم زره پوشی آورد

3 نبود بغیر عشق هنر چون کشی نقاب بس بی هنر که رو به هنرکوشی آورد

4 چون جام گیرد از لب تو کام رشک آن عشاق را به خون جگرنوشی آورد

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی