آثار جامی

صفحه 25 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 کیم من که وصلت تمنا کنم بدین دیده رویت تماشا کنم

2 همین بس که از خود گرفته کنار میان سگان درت جا کنم

3 عمامه مرا درد سر می دهد به هر حیله آن را ز سر واکنم

4 ز فرق خودش بهر دردی کشان فرود آرم و دردپالا کنم

1 ز سیلی غمت از دیده خون همی بارم رخ از طپانچه بدینگونه سرخ می دارم

2 گر آوری پی آزار من هزاران ناز هزار گونه نیاز آرم و نیازارم

3 چگونه سر نهم اندر جهان ز خاک درت چو آمده ست به کوی تو سر به دیوارم

4 چه حاجت است مرا مرهم طبیب این بس که چاک سینه ز خاک درت بینبارم

1 نوازشنامه ای آورد باد از حضرت جانان مخلد باد بر فرق گدایان ظل سلطانان

2 نه نامه بل سجلی بندگان را بهر آزادی ز عار بادپیمایان و عهد سست پیمانان

3 بیاضش نوربخش دیده جمعی غم اندیشان سوادش مایه جمعیت مشتی پریشانان

4 فشاندم جان چو آمد همره قاصد خیال او وز این کم خدمتی شرمنده ام از روی مهمانان

1 تو نازنین جوانی و من پیر ناتوان بر حال پیر مرحمتی می کن ای جوان

2 بر دامنت چه عار نشیند گر اوفتد برخاک خشک سایه ات ای تازه ارغوان

3 کس جز تو شهریار نشاید اگر بفرض شهری کنند خاصه بنا بهر نیکوان

4 کردی وداع و بار سفربستی و شدند همراه تو هزار دل و جان چو کاروان

1 دانی که چیست بر رخم این اشک لاله گون عشقت چکاند از دل من قطره های خون

2 خون دلم ز آتش توست آمده به جوش آتش چو تیز گشت ز سر می رود برون

3 آتش ز آب کشته شود وین عجب کز اشک هر لحظه زنده تر شودم آتش درون

4 چشم من از خیال لبت اشکریز هست پر می صراحیی که فتاده ست سرنگون

1 خدایا به آن سرو نازم رسان به آن دلبر دلنوازم رسان

2 سرم را بود منزل آن آستان به سرمنزل خویش بازم رسان

3 پریشانم از هجر همراز خویش به جمعیت آباد رازم رسان

4 بود روی او قبله هر نیاز به آن قبله هر نیازم رسان

1 به بستان می‌گذر وز چهره گل‌ها را خجل می‌کن همی‌زن خنده وز لب غنچه‌ها را منفعل می‌کن

2 بحل کردن چه خواهی چون کشی ما را کسی بر تو ندارد حکم، هم خود می‌کش و هم خود بحل می‌کن

3 نشاید منزل تو زآب و گل گاهی که می‌آیی گذر بر دیده ره بر سینه جا در جان و دل می‌کن

4 مزاجت منحرف می‌بینم ای خلوت‌نشین گاهی به کوی نیکوان کسب هوای معتدل می‌کن

1 نگارا ز درماندگان یاد می کن خدا را ز درماندگان یاد می کن

2 چو درمانده موریم افتادن به راهت سوارا ز درماندگان یاد می کن

3 چو اخلاص اهل ارادت نداری ریا را ز درماندگان یاد می کن

4 چو بر محرمان شربت وصلت افتد گوارا، ز درماندگان یاد می کن

1 نگارا شبی همنشین باش با من چو بخت مساعد قرین باش با من

2 ز رفعت مه آسمانی زمانی زمانی نشسته به روی زمین باش با من

3 ز اندوه هجران حزین است جانم فرحبخش جان حزین باش با من

4 تویی هر چه هستی کیم من چیم من که گویم چنان یا چنین باش با من

1 بیا ای شهره در عشقت به شهر حسن مشهوران که هم منظور شاهان بینمت هم شاه منظوران

2 خمارآلودم از چشمت لب خالی ز خط بنما که باشد باده صافی علاج رنج مخموران

3 چه استغناست این یارب که نی پروای نزدیکان همی بینم تو را ای نازنین نی رحم بر دوران

4 سلیمان وار می رانی چه غم داری اگر ناگه ز نعل بادپایت رخنه افتد در صف موران

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی