آثار جامی

صفحه 25 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 منم امروز و حالتی که مپرس وز وداعت ملالتی که مپرس

2 رفتی و بی تو جان نرفت از تن دارم از تو خجالتی که مپرس

3 مانده ز انکار عشق توست فقیه در حجاب جهالتی که مپرس

4 مرغ تیر تو کرده نامه به پر در هلاکم رسالتی که مپرس

1 گریه تلخ من از خنده آن لب نگرید تشنه لب مردن من زان چه غبغب نگرید

2 اشکم از عکس لبش باده صفت رنگین شد ساغر چشمم ازین باده لبالب نگرید

3 باده خون جگر و نقل غم و سینه کباب بهر عیشم همه اسباب مرتب نگرید

4 سوختم زآتش هجران وی اینک صد داغ همچو تبخاله مرا بر دل ازان تب نگرید

1 داغ هجرم لب خشک از مژه تر می‌سازد شربت مرگ من از خون جگر می‌سازد

2 خط مشکین که بناگوش تو می‌آراید فتنه تازه پی اهل نظر می‌سازد

3 هرکه جوید شرف وصل تو از حیله عقل بهر بام فلک از شعبده پر می‌سازد

4 ساخت زر روی مرا عشق و ز خونابه دل صورت نام تو را سکه زر می‌سازد

1 بیا که فصل بهار است و محتسب معزول معاشران به فراغت به کار خود مشغول

2 بیا بیا که صفا در پی صفاست همه حریف ساده و می بی غش و قدح مصقول

3 شراب لعل ز جام بلورکش که به هم دو جوهرند یکی منعقد دگر محلول

4 علم به عالم اطلاق زن ز باده لعل مشو چو فلسفیان قید علت و معلول

1 شدم به صحبت پیر مغان سحرگاهان ز قید هستی موهوم خود امان خواهان

2 ربود آگهیم را به یک دو جرعه می که نیست رستن ازین قید کار آگاهان

3 فداش هستی من کز فروغ طلعت خویش نهد چراغ هدایت به راه گمراهان

4 درخت وصل بود بس بلند و طرفه کزان نچید میوه بجز دست دست کوتاهان

1 نگارا شبی همنشین باش با من چو بخت مساعد قرین باش با من

2 ز رفعت مه آسمانی زمانی زمانی نشسته به روی زمین باش با من

3 ز اندوه هجران حزین است جانم فرحبخش جان حزین باش با من

4 تویی هر چه هستی کیم من چیم من که گویم چنان یا چنین باش با من

1 حشمت میفروش بین بر در او ز هر طرف گرد مواید کرم اهل صفا کشیده صف

2 فیض کرامتش نهد دمبدم از سفال می رند خداشناس را جام جهان نما به کف

3 پرورشت دهد فلک لیکن ازو تو برتری بیش نهد بلی خرد قیمت گوهر از صدف

4 پرده دیده و دلم فرش بود به راه تو گر قدمی بدین طرف رنجه کنی زهی شرف

1 نه به لطف از ستم دوست توان یافت خلاص نه به صبر از الم دوست توان یافت خلاص

2 ای که گویی که به عشرت رهی از غم حاشا کی به عشرت ز غم دوست توان یافت خلاص

3 جور او هر نفسی بیش و وفا کم باشد مشکل از بیش و کم دوست توان یافت خلاص

4 روز و شب همدم او باش که از مرده دلی چون مسیحا ز دم دوست توان یافت خلاص

1 مدت رفتن آن مه به سفر دیر کشید مهلت قاصد و تأخیر خبر دیر کشید

2 به غباری که به هر سو رود از موکب او آرزومندی اصحاب نظر دیر کشید

3 ابر جود است و کرم لیک پی یک قطره بخل ورزیش بدین تشنه جگر دیر کشید

4 این همه ناله مرغان به چمن زان سبب است که نقاب از رخ گل باد سحر دیر کشید

1 بیا ساقی بیار آن باده پاک بشو حرف مرا زین تخته خاک

2 که بند پای گشته حرف هستی نشاید رفت ازین راه خطرناک

3 بود آسان نما ادراک مقصود ولی مشکل بود ادراک ادراک

4 همی بینی ولیکن دید خود را نبینی این نه بیناییست ماناک

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی