آثار جامی

صفحه 23 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 دیده پر نم ز غم زمزم و بطحا دارم دیدن کعبه بدین دیده تمنا دارم

2 راویه چشم تر و زاد غم و راحله شوق بهر این ره همه اسباب مهیا دارم

3 خار پایم شده خاک وطن ای کاش کند ناقه خار کن این خار که در پا دارم

4 تن من خاک عجم جان و دلم مرغ حجاز تنم اینجاست ولی جان و دل آنجا دارم

1 کس رخت را چو گل نظاره نکرد که گریبان چو غنچه پاره نکرد

2 با دل عاشقان کند دل تو آنچه با شیشه سنگ خاره نکرد

3 هر که زیر کمر میان تو دید وای او کز بلا کناره نکرد

4 مه نشد شب فروز تا ز رخت لمعه نور استعاره نکرد

1 بر لبم تا نفسی می رود و می آید همدم یاد کسی می رود و می آید

2 جان که از تن کند آمد شد کویت مرغیست که به باغ از قفسی می رود و می آید

3 دعوی صدق محبت نه حد همچو منیست در دل از تو هوسی می رود و می آید

4 دلم از محملت آویخته با ناله زار چون معلق جرسی می رود و می آید

1 خشتی که روز مرگ مرا زیر سر نهند دارم همین مراد کزان خاک در نهند

2 پیکان تو چو سرخ شود ز آتشین دلم خوش آنکه بهر داغ مرا بر جگر نهند

3 صد عقدگوهر از مژه ریزم چو آن دولب قفل عقیق بر در درج گهر نهند

4 ناید یکی چو دور خطت گر مهندسان بر گل هزار دایره از مشک تر نهند

1 آید به برم چون تو نگاری نه و هرگز تازد به سرم چون تو سواری نه و هرگز

2 عمری پی یک بوسه اگر رو به تو آرم هرگز گذرد بر لبت آری نه و هرگز

3 کارم چه بود عشق تو و باز غم دل کاری به ازین دانم و باری نه و هرگز

4 موییست میان و سر موی است دهانت بوسی بود امکان و کناری نه و هرگز

1 کجا شد آنکه ز بغداد مستقر سلف به حله روی نهادم ز حله رو به نجف

2 نجف مگوی که آن قبله جای مجد و علا نجف مگوی که آن بارگاه عز و شرف

3 نهاده اهل وفا بر ستانه او روی کشیده اهل صفا بر حوالی او صف

4 بر آن ستانه فرو ریختم ز جیب نیاز ز عجز و ضعف هدایا ز فقر و فاقه تحف

1 بیا ای شهره در عشقت به شهر حسن مشهوران که هم منظور شاهان بینمت هم شاه منظوران

2 خمارآلودم از چشمت لب خالی ز خط بنما که باشد باده صافی علاج رنج مخموران

3 چه استغناست این یارب که نی پروای نزدیکان همی بینم تو را ای نازنین نی رحم بر دوران

4 سلیمان وار می رانی چه غم داری اگر ناگه ز نعل بادپایت رخنه افتد در صف موران

1 به ترک عاشقی ای پندگو مده پندم دلی که بگسلم از عشق با چه پیوندم

2 ز عمر رفته مرا نیست حسرتی چندان جز آنکه عمر نه در عشق رفت یکچندم

3 به طعن نام سگی می نهد رقیبم داغ خوشم به داغ سگی چون تویی خداوندم

4 تو تیغ در کف و من زیر تیغ تو از ذوق چو زخم عرقه به خون لب گشاده می خندم

1 ای در دهن تنگت جلاب شکر پنهان در سنبل شبرنگت برگ گل تر پنهان

2 سی و دو بود آن لب هرگه به شمار آری یعنی که بود در وی سی و دو گهر پنهان

3 با هرکه دوچار افتی کام دو جهان یابد شبها که به گشت آیی از خانه بدر پنهان

4 گفتی که بگو پیدا سری ز میان من نیمیست ز موی آن هم در زیر کمر پنهان

1 طره از روی چو مه بگشا که بگشاید دلم یکدم از تنگی و تاریکی بر آساید دلم

2 شد دلم خون و آید از مژگان فرو در کوی تو جز به کوی تو بلی مشکل فرود آید دلم

3 بس که خود را از رگ جان بر تو محکم دوخته هیچ کس نتواند از خوبان که برباید دلم

4 لاغرم زانسان که چون از کسوت فانوس شمع زآتشت روشن ز زیر پوست بنماید دلم

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی