کیم من که وصلت تمنا کنم از جامی غزل 240
1. کیم من که وصلت تمنا کنم
بدین دیده رویت تماشا کنم
1. کیم من که وصلت تمنا کنم
بدین دیده رویت تماشا کنم
1. ز سیلی غمت از دیده خون همی بارم
رخ از طپانچه بدینگونه سرخ می دارم
1. نوازشنامه ای آورد باد از حضرت جانان
مخلد باد بر فرق گدایان ظل سلطانان
1. تو نازنین جوانی و من پیر ناتوان
بر حال پیر مرحمتی می کن ای جوان
1. دانی که چیست بر رخم این اشک لاله گون
عشقت چکاند از دل من قطره های خون
1. خدایا به آن سرو نازم رسان
به آن دلبر دلنوازم رسان
1. به بستان میگذر وز چهره گلها را خجل میکن
همیزن خنده وز لب غنچهها را منفعل میکن
1. نگارا ز درماندگان یاد می کن
خدا را ز درماندگان یاد می کن
1. نگارا شبی همنشین باش با من
چو بخت مساعد قرین باش با من
1. بیا ای شهره در عشقت به شهر حسن مشهوران
که هم منظور شاهان بینمت هم شاه منظوران
1. تیغ مژگان را به خون عشقبازان تیز کن
غمزه را در قتل پاکان خنجر خونریز کن
1. هرگز ندیدم رسم حبیبان
همچون تو کردن خو با رقیبان