آثار جامی

صفحه 21 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 من به خون غرق و لب لعل تو در خنده هنوز زخم کاری و من از تیغ تو شرمنده هنوز

2 چه عجب گر بگدازم همه شب بی تو چوشمع عجب اینست که روز آید و من زنده هنوز

3 بس گرفتار که در راه وفایت شده خاک سرو تو سایه بر آن خاک نیفکنده هنوز

4 نکند گرچه دگر با تو صنوبر دعوی خورد از دست صبا مشت پراکنده هنوز

1 دل سپردم به دلبری که مپرس سرو قدی سمنبری که مپرس

2 با رقیبان همه وفا و کرم با اسیران ستمگری که مپرس

3 مردم چشمم ازخیال لبش شد توانگر به گوهری که مپرس

4 می رسد دمبدم ز غمزه او بر دلم زخم نشتری که مپرس

1 هرکس آرد دامن صلحت به چنگ بر سر اینست ما را با تو جنگ

2 صحبت تنگ تو با بیگانگان آشنایان را همی آرد به تنگ

3 محنت هجر تو پاید سالها دولت وصل تو باشد بی درنگ

4 مهر خطت را هنر داند دلم گرچه باشد عیب بر آیینه زنگ

1 تیغ مژگان را به خون عشقبازان تیز کن غمزه را در قتل پاکان خنجر خونریز کن

2 با چنین شکل پر آشوب آ برون یک بامداد شهر را درمانده غوغای رستاخیز کن

3 تلخ کامم از ترشرویی تو بهر خدا زان دولب یک خنده شیرین شورانگیزکن

4 زاهدا گر بار خواهی در صف دردی کشان سبحه بفکن وز سبوی باده دست آویز کن

1 آشیان می سازد از خس بلبل بی صبر و هوش می کند ز اغیار حال خویش را خاشاک پوش

2 وقت گل باشد غنیمت جز به عشرت مگذران دمبدم در گوش هوشم گوید این معنی سروش

3 روی همت کی کند در مسند تمکین شاه چون نهد بر خم می پشت فراغت میفروش

4 ضعف پیری را دوا کردم طلب گفت آن حکیم نوجوانی جوی و بر رویش شراب لعل نوش

1 بر دل عاشق چو زخم از نشتر خاری رسد زان گل راحت دمد چون از کف یاری رسد

2 چون به سیلی رانیم خواهم که دارم دیده پیش لیک ترسم کز مژه بر دستت آزاری رسد

3 برکسم نبود حسد جز آنکه چون خواهد دلش از جمال چون تو دلداری به دیداری رسسد

4 محنت صاحبدلان باشد غرض چون در جهان نوبت خوبی همچون تو جفاکاری رسد

1 از در بسته و دیوار بلند تو به تنگ آمده با در و دیوارم ازین غصه به جنگ

2 گفته ای شب در ما چند زنی این نه درست از دل سخت تو بر سینه همی کوبم سنگ

3 تا به گوش تو رسد ناله من می خواهم که به بزم تو کنم از رگ جان رشته چنگ

4 داده ام دل به تو از صورت مژگان تو پر بسته ام بر کمرت ترکشی از تیر خدنگ

1 آن سرو ناز کیست نهاده کلاه کژ مستی‌ست گوییا که نهد پا به راه کژ

2 چون تازه شاخ گل که تمایل کند ز باد گاه از خواص باده شود راست گاه کژ

3 حرفی‌ست بر لطافت صنع دبیر دال بر لوح عارضش سر زلف سیاه کژ

4 افتم خمیده پشت به راهش که دور نیست در پای سرو راست که خیزد گیاه کژ

1 نوازشنامه ای آورد باد از حضرت جانان مخلد باد بر فرق گدایان ظل سلطانان

2 نه نامه بل سجلی بندگان را بهر آزادی ز عار بادپیمایان و عهد سست پیمانان

3 بیاضش نوربخش دیده جمعی غم اندیشان سوادش مایه جمعیت مشتی پریشانان

4 فشاندم جان چو آمد همره قاصد خیال او وز این کم خدمتی شرمنده ام از روی مهمانان

1 خنده ای زد لب تو بر من گریان که مپرس شاکرم از لب خندان تو چندان که مپرس

2 یاد آن روز که سر دهنت پرسیدم لب گرفتی ز سر ناز به دندان که مپرس

3 روزی از بیم کسان زیر لبم پرسیدی یافتم ذوقی ازان پرسش پنهان که مپرس

4 سر خوبانی و سامان جهان آشوبان بی تو زانسان شده ام بی سر و سامان که مپرس

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی