آثار جامی

صفحه 19 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 دنت منازل من کنت منه بالاشواق گذشت مدت هجران و روزگار فراق

2 برآمد از مدد بخت و یاری توفیق مراد خاطر مجروح عاشق مشتاق

3 به صبر جفت شدیم ار چه پیش ازین می بود زطاق ابروی او دور طاقت ما طاق

4 گرفت آن که چو جان در درون دل جا داشت به سان مردمک اندر سواد دیده وثاق

1 شکر آمد ز خنده تو به تنگ کوزه خود نبات زد بر سنگ

2 روی تو پر صفا ز اشک من است گرچه از نم برآرد آینه زنگ

3 صلح تو بیگناه خونریزیست بر سر صلح تو کسان را جنگ

4 نام خود را رقیب عاشق کرد هست ازین نام عاشقان را ننگ

1 ای زده نوبت غمت ناله صبحگاهیم سنگ جفای تو به سر گوهر تاج شاهیم

2 من که کله نهادمی کج ز غرور سروری در سر بندگیت شد نخوت کج کلاهیم

3 پیر نیم که پیر را عشق جوان جوان کند سیل دمادم مژه شست ز مو سیاهیم

4 داد نمی دهی مده بس بود این که گه گهی جای کند به گوش تو نعره دادخواهیم

1 دل تو غیر جفا نپسندد باکس آیین وفا نپسندد

2 گر تو با ما ننشینی چه عجب شه نشستن به گدا نپسندد

3 غیر ما گر تو پسندی صد بار دل ما غیر تو را نپسندد

4 نیست جز تیره دلی کار رقیب عشقت از اهل صفا نپسندد

1 به بستان می‌گذر وز چهره گل‌ها را خجل می‌کن همی‌زن خنده وز لب غنچه‌ها را منفعل می‌کن

2 بحل کردن چه خواهی چون کشی ما را کسی بر تو ندارد حکم، هم خود می‌کش و هم خود بحل می‌کن

3 نشاید منزل تو زآب و گل گاهی که می‌آیی گذر بر دیده ره بر سینه جا در جان و دل می‌کن

4 مزاجت منحرف می‌بینم ای خلوت‌نشین گاهی به کوی نیکوان کسب هوای معتدل می‌کن

1 لطافت لب او بین و از زلال مپرس خیال ابروی او بند و از هلال مپرس

2 ز دست دوست شکایت به دیگران خوش نیست ملال می نگر از موجب ملال مپرس

3 به گوی گفت کسی حال چیست گفت ببین فتاده در خم چوگان مرا و حال مپرس

4 شود ز پیر مغان حل مشکلات طریق رموز عاشقی از پیر ماه و سال مپرس

1 زان بت آزری خبر که دهد زان مه خاوری خبر که دهد

2 دل ما مشتریست آن مه را به مه از مشتری خبر که دهد

3 می دود اشک ما به هر سر راه تا ازان لشکری خبر که دهد

4 بی خبر زو شدیم دیوانه زان فسونگر پری خبر که دهد

1 ای چو گلبرگ طری عارض زیبای تو خوش گرد آن حلقه زده زلف سمن سای تو خوش

2 پای تا سر تو چنانی که بود بوسه زدن بر رخ خوب تو زیبا به کف پای تو خوش

3 گر کنی پرسش و گر خنده زنی بر حالم هر چه آید بود از لعل شکرخای تو خوش

4 خلعتی خاص بود گیسویت از شعر سیاه که ز سر تا به قدم هست به بالای تو خوش

1 دم زد دل از سر غمت از سرزنش خون کردمش گرم از میان مردمان چون اشک بیرون کردمش

2 کردم عقیقین حقه ای پیدا به یاد آن دهان یاد آمد آن دندان مرا پر در کنون کردمش

3 لیلی به خواب از من شبی پرسید وصف زلف تو گفتم مسلسل نکته ها چندان که مجنون کردمش

4 چون خیمه را دیدم تهی از وصلت ای سرو سهی جویی که گرد خیمه بود از گریه جیحون کردمش

1 زان نرنجم که ز خود کرده گرانت بینم زان برنجم که میان دگرانت بینم

2 سیریت نیست ز عاشق که صدت عاشق هست دل برای صد دیگر نگرانت بینم

3 هر دم از خوی دگر می دهدت شکل رقیب در کف او چو گل کوزه گرانت بینم

4 نرخ ارزان تو گفتم که هزاران جان است جای آن هست که با خویش گرانت بینم

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی