1 ای به نظاره کرده رو موکب ماه من نگر خیل بتان سپاه او حشمت شاه من نگر
2 پی سپرم به راه او باور اگر نمی کنی جسته ز نعل تو سنش شعله آه من نگر
3 هست کلاه بندگیش افسر سربلندیم چون مه نوسپهرسا ترک کلاه من نگر
4 باغ تر است و تازه او خشک گیاه او منم رفته به صرصر غمش خشک گیاه من نگر
1 گر کنی سایه ام ای سرو خرامان بر سر سر به پایت نهم و دیده گریان بر سر
2 می توان نسبت بالای تو با سرو سهی گر بود سرو سهی را مه تابان بر سر
3 از گل روی تو تنها چو کنم گشت بهار نهم از ناله همه صحن گلستان بر سر
4 شاه خوبان تویی امروز و گر عدل کند تاج شاهی نهدت خسرو دوران بر سر
1 به رخسار و جبین و روی و عارض بردی ای دلبر فروغ از صبح و نور از روز و عکس از ماه و تاب از خور
2 فروغ و نور و عکس و تاب رویت کرده عاشق را بصر بینا خرد دانا روان روشن ضمیر انور
3 سگ و سنگ در و سگبان و دربان تو را هر شب فتم در پا نهم بر سر برم فرمان شوم چاکر
4 نباشد در همه روم و ری و چین و چگل شوخی چو تو خونریز و شورانگیز و رنگ آمیز و جنگاور
1 فصل دی کوته بود ساقی برای عیش روز رشته گیر از شمع و از شب وصله ای بر روز دوز
2 از فروغ فضله شهدم چه حاصل فضل کن وز رخ شاهد حریم مجلسم را برفروز
3 در جوانی بود سجده پیش شاهد عادتم یادگاری مانده زان در پیریم این پشت کوز
4 نیست بر من داغی از محرومی از داغت بتر جز بدین داغم به هر داغی که می خواهی بسوز
1 ندارم دریغ از غمت هیچ چیز که مهمان ناخوانده باشد عزیز
2 اگر بستیت کلک شاپور نقش شدی خسروت بنده، شیرین کنیز
3 پی قیمت چون تو سیمینبری بود گنج زر کمتر از یک پشیز
4 بود مزرع همت عاشقان برون از حساب جریب و قفیز
1 من به خون غرق و لب لعل تو در خنده هنوز زخم کاری و من از تیغ تو شرمنده هنوز
2 چه عجب گر بگدازم همه شب بی تو چوشمع عجب اینست که روز آید و من زنده هنوز
3 بس گرفتار که در راه وفایت شده خاک سرو تو سایه بر آن خاک نیفکنده هنوز
4 نکند گرچه دگر با تو صنوبر دعوی خورد از دست صبا مشت پراکنده هنوز
1 آید به برم چون تو نگاری نه و هرگز تازد به سرم چون تو سواری نه و هرگز
2 عمری پی یک بوسه اگر رو به تو آرم هرگز گذرد بر لبت آری نه و هرگز
3 کارم چه بود عشق تو و باز غم دل کاری به ازین دانم و باری نه و هرگز
4 موییست میان و سر موی است دهانت بوسی بود امکان و کناری نه و هرگز
1 در لطف بود گل ز تو افزون نه و هرگز یا سرو چو بالای تو موزون نه و هرگز
2 گردد خجل از روی تو خورشید فلک روز شب با تو برآید مه گردون نه و هرگز
3 سر در خم زلف تو بود خلق جهان را باشد کس ازین سلسله بیرون نه و هرگز
4 خونریز مرا کن به غم خویش حواله تیغت سزد آلوده بدین خون نه و هرگز
1 یا به شمشیر جفا در جگرم چاک انداز یا به رحمت نظری بر من غمناک انداز
2 تشنه لب خاک شدم در هوس لعل لبت ساغر می بکش و جرعه بر این خاک انداز
3 سگ طوق توام آن دم که کنی عزم شکار طوق در گردنم از حلقه فتراک انداز
4 رخ فروزان به تماشای گل و لاله خرام آتش از رشک به مشتی خس و خاشاک انداز
1 آن سرو ناز کیست نهاده کلاه کژ مستیست گوییا که نهد پا به راه کژ
2 چون تازه شاخ گل که تمایل کند ز باد گاه از خواص باده شود راست گاه کژ
3 حرفیست بر لطافت صنع دبیر دال بر لوح عارضش سر زلف سیاه کژ
4 افتم خمیده پشت به راهش که دور نیست در پای سرو راست که خیزد گیاه کژ