1 گاهی که کشی تیغ نهم گردن تسلیم هر بی سر و پا را نکشی زین بودم بیم
2 بر اهل دل آموختن حرف غمت را شد سینه ناخن زده ام تخته تعلیم
3 مستخرج احکام شهیدان فراقت از خون دل و دیده کشد جدول تقویم
4 هر جا که درافتد سخن سدره و طوبی ذکر قد رعنای تو اولی ست به تقدیم
1 عاشقان از خطت چو یاد کنند از سویدای دل مداد کنند
2 نامه شوق او به کلک مژه بر بیاض بصر سواد کنند
3 مرده را جان مده ز لب که مباد از بشر بیشت اعتقاد کنند
4 جان و دل بی تو روی در عدم اند روی بنما که خیر باد کنند
1 سرت ز عارضه دهر دردمند مباد زمانه بر دل شاد تو غم پسند مباد
2 تو جان اهل نیازی به چاربالش ناز تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
3 ز نازکیست وجودت سرشته سر تا پای وجود نازکت آزرده گزند مباد
4 برآتشین لبت آن خال کز تب افتاده ست به چشم زخم حسودان بجز سپند مباد
1 شب نهان آن مستم از بالای سر بگذشت حیف بعد عمری کامد از من بی خبر بگذشت حیف
2 گرچه دیری بودم اندر هجر او گریان و خوار بر من از برق درخشان زودتر بگذشت حیف
3 سینه را کردم سپر تا نگذرد تیرش ز من بر سپر آمد خوش اما از سپر بگذشت حیف
4 عشرت شاهان ندارد لذت غمهای عشق روزهای من به غمهای دگر بگذشت حیف
1 چون رسوم شاهی از دور فلک بنیاد شد از دو سلطان احمد این ویرانه کاخ آباد شد
2 دارد این خرم ز آب تیغ باغ داد را آنچنان کز آب جام آن رونق بغداد شد
3 چون کشید این خوان جود و مکرمت گرد جهان همت سایل ز رق حرص و آز آزاد شد
4 زیر رمحش یافت دشمن راحت خواب اجل سایه آن بر وی آری سایه شمشاد شد
1 چو دید اشک روان مرا ستاره شناس گرفت طالعم از سیر این ستاره قیاس
2 دهانت در ظلمات عدم نهان مانده ست نه خضر برده به آن چشمه راه نی الیاس
3 رسیدم از خلش دل به جان دلم گویی ز غمزه های تو خورده ست خرده الماس
4 ز اهل زهد ملول است طبع دردکشان خواص را چه سر صحبت عوام الناس
1 از تنت گر قبا گشاده شود گره از کار ما گشاده شود
2 صبح دولت دمد چو از رویت سر زلف دو تا گشاده شود
3 در غمخانه ام ز بی یاری از صبا بسته یا گشاده شود
4 چون تو مژگان به هم زنی بر دل تیرهای بلاگشاده شود
1 صوفی شهر آن به انواع فضایل متصف باده خورد و شد به فضل باده خواران معترف
2 ساخت جاروب حریم میکده موی سفید خرقه پشمینه در پای خم افکند از کتف
3 خرده چون شین در سر شاهد کن و شمع و شراب تا شوی بالانشین بر اهل عشرت چون الف
4 آن جبین بین برتر از ابرو که پنداری شده ست عطف دامان مه روشن هلال منخسف
1 گر کنی سایه ام ای سرو خرامان بر سر سر به پایت نهم و دیده گریان بر سر
2 می توان نسبت بالای تو با سرو سهی گر بود سرو سهی را مه تابان بر سر
3 از گل روی تو تنها چو کنم گشت بهار نهم از ناله همه صحن گلستان بر سر
4 شاه خوبان تویی امروز و گر عدل کند تاج شاهی نهدت خسرو دوران بر سر
1 من آن نیم که ز تو دست دارم و بروم تو را به دست رقیبان گذارم و بروم
2 به قصد دیدنت آیم چو روی ننمایی نفیر شوق تو از دل برآرم و بروم
3 شکاف تیغ تو خواهم به فرق سرمپسند که ناامید پس سربخارم و بروم
4 چه جای همچو منی آستان تو آن به که جای خود به سگانت سپارم و بروم