آثار جامی

صفحه 20 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 عجب در عربده‌ست امروز با من ترک مست من گریبانم به دست او و دامانش به دست من

2 منم پر سرو و گل باغی ز فکر قد رخسارش که باشد تیر طعن عیب‌جویان خاربست من

3 به دارم سر بلندی داد آن نخل جهان آرا چه عالی شد ببین ز اقبال عشقش قدر پست من

4 مرا شد عمر شست و ماهی آن ساعد سیمین نیفتاد اندرین گرداب غم هرگز به شست من

1 هرگز ندیدم رسم حبیبان همچون تو کردن خو با رقیبان

2 غوغای زاغان ببریده گل را پیوند صحبت از عندلیبان

3 هرگز نیاری یاد اسیران هرگز نپرسی حال غریبان

4 از بس ضعیفم گشته ست عاجز زاحساس نبضم دست طبیبان

1 ز سیلی غمت از دیده خون همی بارم رخ از طپانچه بدینگونه سرخ می دارم

2 گر آوری پی آزار من هزاران ناز هزار گونه نیاز آرم و نیازارم

3 چگونه سر نهم اندر جهان ز خاک درت چو آمده ست به کوی تو سر به دیوارم

4 چه حاجت است مرا مرهم طبیب این بس که چاک سینه ز خاک درت بینبارم

1 اشکم به گلو گر ره فریاد نبندد ناله گرهم در دل ناشاد نبندد

2 از کلک مصور مطلب صورت شیرین کین نقش بجز تیشه فرهاد نبندد

3 ترسم رگ جان بگسلدم کاش ازین پیش آن موی میان خنجر بیداد نبندد

4 گو خون مرا ریز چو جلاد به شرطی کز روی خودم دیده چو جلاد نبندد

1 چو خوش دمیده تو را خط به گرد آن عارض بنفشه زار بود خط و گلستان عارض

2 قد تو سرو و تنت گل رخ ارغوان آمد که دیده سرو گل اندام ارغوان عارض

3 ثبات و صبر و قرار دلم تمام به توست خدای را که ز چشمم مکن نهان عارض

4 زمین شود همه مشک و گلاب چون تو روی به راه مشک فشان زلف و خوی چکان عارض

1 مست چشمت شراب را چه کند با لبت قند ناب را چه کند

2 دیده روشن به توست مردم چشم چشمه آفتاب را چه کند

3 هرکه را خانه قرص خورشید است مشعل خانه تاب را چه کند

4 جوهری دید لعل خندانت درج در خوشاب را چه کند

1 چو یار زلف معنبر نبندد و نگشاید نقاب شب ز مه و خور نبندد و نگشاید

2 چه تاب سیمبرم را رو ای صبا و بگویش که دمبدم کمر زر نبندد و نگشاید

3 خجل ز عطر فروشم به دو زلف وی آن به که درج غالیه را سر نبندد و نگشاید

4 چو جوهری سخن و خامشیش هر دو ببیند دهان حقه گوهر نبندد و نگشاید

1 مشو فریفته حسن صورت ای درویش به روی شاهد معنی گشای دیده خویش

2 مکن به دیدن خوش قامتان به بالاروی مباد مانی ازین کار و بار سر در پیش

3 ملاحت سخن عشق عاشقان دانند نیافت چاشنی این نمک بجز دل ریش

4 طریق عقل رها کن که هیچ کس ننشست به صدر قرب به تدبیر عقل دوراندیش

1 ای به سرم دمبدم تیغ جفای تو خوش دل به نسیم تو شاد جان به هوای تو خوش

2 چشم و دل و جان خوشند تا شده جای تواند خوش بنشین در همه ای همه جای تو خوش

3 عاشق دلخسته را وعده جنت مده چون نشود خاطرش جز به لقای تو خوش

4 حال خوشی از درت کرد گدایی دلم جز به گدایی نشد حال گدای تو خوش

1 تا به چشمت شده در ناز برابر نرگس نازنینان چمن راست نظر بر نرگس

2 گر به مستانه دو چشمت کنم او را نسبت کند از گریه شادی مژه ها تر نرگس

3 در تماشای چمن چشم تو هر جا که فتد مست چشم تو برآرد ز زمین سر نرگس

4 بزم عشرت به سر سبزه و گل کش که شوند جام بزم تو یکی لاله و دیگر نرگس

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی