آثار جامی

صفحه 16 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 قد بدا الصبح علی اسعد فال و زقی الدیک علی اطیب حال

2 ساقیا می گذرد وقت صبوح قدحی چند بده مالامال

3 رنج مخمور شبانه نرود جز به میهای صبوح از دنبال

4 صبحدم تشنه لبان را می لعل می دهد خاصیت آب زلال

1 معاشران چو می لعل در پیاله کنند ز جم حکایت حال هزارساله کنند

2 وگر زبان بگشاید به عیب بی خردی نکرده نطق به روح جمش حواله کنند

3 کسی به خوان نوال فلک نیارد دست که نی به عاقبتش ز هر در نواله کنند

4 جمال دختر رز را نگر که حیف بود گرش نه حاصل کونین در قباله کنند

1 دل خون و جگر پرخون بار دگرم شب شد خونخواری امشب را اسباب مرتب شد

2 هر جام که ساقی داد از بخل مرا نیمه چون یاد لبت کردم از گریه لبالب شد

3 بگرفت تب هجرم درد سر من اکنون از بودن سر بر تن خاصیت آن تب شد

4 دی مست برون راندی بس سر که اسیران را چون گوی به میدانت زیر سم مرکب شد

1 دلم از رشک صبا می لرزد کز وی آن زلف دو تا می لرزد

2 بس که می ترسد از آزار تنت بند بر بند قبا می لرزد

3 می نهم پا که زنم دست به تو پا جدا دست جدا می لرزد

4 دهد آرام زمین کوه و تنم زیر صد کوه بلا می لرزد

1 دوستان از ناله زارم صدایی بشنوید وز خروش سیل اشکم ماجرایی بشنوید

2 مجلس انس است دور از وحشت بیگانگان ز آشنایی داستان آشنایی بشنوید

3 شرح اسراری که شاهان محرم آن نیستند از زبان بی سر و سامان گدایی بشنوید

4 رهروان کعبه را باید سخن در راه گفت این سخن گفته ست با من رهنمایی بشنوید

1 چون قدح کز شراب پر گردد چشمم از خون ناب پر گردد

2 ماه نو ساغر، آفتاب می است ماه نو ز آفتاب پر گردد

3 بس که سوزد دلم جهان چه عجب گر ز دود کباب پر گردد

4 تشنه عشق را چه سود کند بحر و بر گر ز آب پر گردد

1 با تو یکجا نمی توانم بود وز تو یکتا نمی توانم بود

2 با تو دارم چو تن به جان پیوند تن تنها نمی توانم بود

3 بر سر کوی تو ز بیم رقیب آشکارا نمی توانم بود

4 بی تو بالین نشایدم ز حریر سر به خارا نمی توانم بود

1 ما به راه طلب وصل تو نعل افکندیم وز لب لعل تو دندان طمع برکندیم

2 دور پرگار فلک رسم جدایی انگیخت تا درین دایره کی باز به هم پیوندیم

3 کس گرفتار مبادا به ملاقات رقیب نپسندیم به کس آنچه به خود نپسندیم

4 با تو بودیم چو تن همنفس جان یکچند زنده اکنون به مددگاری آن یکچندیم

1 ساغر مه نو باشد خالی شده مپسند آن ناگشته مه نو پر نوری ندهد پنهان

2 نشکفت دلم تا تو بر من ندمیدی دم بی باد بهار اری غنچه نشود خندان

3 عشق تو خلاصم کرد از بند خردمندی یاد تو فراغم داد از پند خردمندان

4 زان ابروی پر چینم چندان ترشی دادی کز سیب زنخدانت شد کند مرا دندان

1 دی چو به بوستان تو را جا به کنار آب شد آب ز عکس روی تو چشمه آفتاب شد

2 جست به باغ بی رخت لمعه برق آه من شاخ درخت شعله زد مرغ چمن کباب شد

3 خواستم از خدا که دل مایل مهر گرددت در حق تو دعای من شکر که مستجاب شد

4 محتسب سبو شکن دید صفای جامی می مشرب میگساریش مانع احتساب شد

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی