آثار جامی

صفحه 14 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 گر روی بی تو مرا داغ جگر تازه شود چون بیایی به توام مهر دگر تازه شود

2 تازه شد خط و رخت از دم روشن نفسان چون گل و سبزه که از باد سحر تازه شود

3 تا شنیدم که بود عشق هنر هر نفسی در دلم داعیه کسب هنر تازه شود

4 سویم از خاک در خویش غباری بفرست که ازان سرمه مرا نور بصر تازه شود

1 چون رسوم شاهی از دور فلک بنیاد شد از دو سلطان احمد این ویرانه کاخ آباد شد

2 دارد این خرم ز آب تیغ باغ داد را آنچنان کز آب جام آن رونق بغداد شد

3 چون کشید این خوان جود و مکرمت گرد جهان همت سایل ز رق حرص و آز آزاد شد

4 زیر رمحش یافت دشمن راحت خواب اجل سایه آن بر وی آری سایه شمشاد شد

1 دی چو به بوستان تو را جا به کنار آب شد آب ز عکس روی تو چشمه آفتاب شد

2 جست به باغ بی رخت لمعه برق آه من شاخ درخت شعله زد مرغ چمن کباب شد

3 خواستم از خدا که دل مایل مهر گرددت در حق تو دعای من شکر که مستجاب شد

4 محتسب سبو شکن دید صفای جامی می مشرب میگساریش مانع احتساب شد

1 بر سر از چتر مرصع سایه ات می گستردند یا تماشا را ملایک بافته پر در پرند

2 پرسش حال اسیران می کنی گاهی ز دور با رقیبانت همی بینند و خونی می خورند

3 افکنی سرهای مشتاقان به ره تا دیگران چون نهند اندر رهت پا، اول از سر بگذرند

4 بو که تو یک بارشان بی پیرهن گیری به بر عاشقان زین آرزو هر دم گریبان می درند

1 ز آب حیات مشک خطا را سرشته‌اند گرد لب تو آیت رحمت نوشته‌اند

2 من که و کاخ عیش، که خشت وجود من از خاک رنج و چشمه محنت سرشته‌اند

3 هرگز به آب و رنگ تو نشکفته غنچه‌ای در باغ حسن زین همه گل‌ها که کشته‌اند

4 عمرم وفا به وعده وصلت نمی‌کند این رشته را نگر که چه کوتاه رشته‌اند

1 اشکم به گلو گر ره فریاد نبندد ناله گرهم در دل ناشاد نبندد

2 از کلک مصور مطلب صورت شیرین کین نقش بجز تیشه فرهاد نبندد

3 ترسم رگ جان بگسلدم کاش ازین پیش آن موی میان خنجر بیداد نبندد

4 گو خون مرا ریز چو جلاد به شرطی کز روی خودم دیده چو جلاد نبندد

1 بر لبم تا نفسی می رود و می آید همدم یاد کسی می رود و می آید

2 جان که از تن کند آمد شد کویت مرغیست که به باغ از قفسی می رود و می آید

3 دعوی صدق محبت نه حد همچو منیست در دل از تو هوسی می رود و می آید

4 دلم از محملت آویخته با ناله زار چون معلق جرسی می رود و می آید

1 چو یار زلف معنبر نبندد و نگشاید نقاب شب ز مه و خور نبندد و نگشاید

2 چه تاب سیمبرم را رو ای صبا و بگویش که دمبدم کمر زر نبندد و نگشاید

3 خجل ز عطر فروشم به دو زلف وی آن به که درج غالیه را سر نبندد و نگشاید

4 چو جوهری سخن و خامشیش هر دو ببیند دهان حقه گوهر نبندد و نگشاید

1 حیفم آید ز خدنگ تو که بر خاک افتد چشم دارد که بر این سینه صد چاک افتد

2 دوز چاک دلم از تیرگه صیاد مباد که تو را زآتش آن شعله به فتراک افتد

3 تیرت آمد به هدف من ز هدف مدور هننز غصه به حصه عاشق که نه چالاک افتد

4 مثل تو زیر فلک چون طلبم چون دانم کین صدف را نه چو تو یک گهر پاک افتد

1 دل خون و جگر پرخون بار دگرم شب شد خونخواری امشب را اسباب مرتب شد

2 هر جام که ساقی داد از بخل مرا نیمه چون یاد لبت کردم از گریه لبالب شد

3 بگرفت تب هجرم درد سر من اکنون از بودن سر بر تن خاصیت آن تب شد

4 دی مست برون راندی بس سر که اسیران را چون گوی به میدانت زیر سم مرکب شد

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی