آثار جامی

صفحه 12 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 دلم به ماه تمام از رخت عبارت کرد هلال گفت و به ابروی تو اشارت کرد

2 غلام نرگس مستانه توام که نگاه به تاج حشمت شاه از سر حقارت کرد

3 رسید از تو به دلخستگان بشارت قتل چه عیشها که دل از ذوق این بشارت کرد

4 خیال غبغب تو از شراب کافوری ز جان سوخته تسکین صد حرارت کرد

1 ای خوش آنان که خم طره یاری گیرند یکدم از پیچ و خم دهر کناری گیرند

2 تا ازین لجه رسد زورق امید به لب لب جوی و لب جام و لب یاری گیرند

3 تا درین بی سر و بن صیدگه آزاد زیند جا سر کوهی و منزل بن غاری گیرند

4 هیبت بادیه فقر و فنا بین که در او هر صف مورچه را خیل سواری گیرند

1 باده چون بی غش و ساقی چو پریوش باشد دعوی توبه درین وقت چه ناخوش باشد

2 صفت جام جهان بین که حکیمان گویند رمزی از جام بلور و می بی غش باشد

3 مدعی گر نخورد می بگذارش که مدام خاطر از وسوسه زهد مشوش باشد

4 آتشین می به کفم نه که جز این آتش نیست رند میخواره که مستوجب آتش باشد

1 سفر خوش است اگر یار همسفر باشد غبار موکب او سرمه بصر باشد

2 به منزلی که نشیند به محملی که رود جمال او همه جا قبله نظر باشد

3 به هر جهت که کنی روی آشکار بود به هر طرف که نهی چشم جلوه گر باشد

4 چه سود همسفری با ویم که آن خودکام ز راه وصل به هر گام دورتر باشد

1 ز بس آه غمت زین جان آتشناک خواهم زد ز دود آه شبگون خیمه بر افلاک خواهم زد

2 چو آیی از سفر تا گیرمت بی پیرهن در بر ز شوق تو گریبان تا به دامان چاک خواهم زد

3 به سر خواهم ز جورت خاک کردن چون کنی جلوه بدین حیله به چشم اهل غرض را خاک خواهم زد

4 چو تو زهرم دهی جانا طبیبم گو میا بر سر که سنگش بی لبت بر حقه تریاک خواهم زد

1 چو ترک سرکشم بر عزم میدان پشت زین گیرد چو گوی اندر خم چوگان سر مردان دین گیرد

2 به کس چون خلعت وصلش پسندم کز حسد میرم اگر خاکش ببوسد دامن و باد آستین گیرد

3 کله چون کج نهاده لب می آلوده برون آید به یک عشوه ز شاهان جهان تاج و نگین گیرد

4 ننالم گر خورم صد تیر بر جان از کمان او ندارم تاب آن کز من خم ابروش چین گیرد

1 چون صبا شانه درآن طره خم در خم زد سلک جمعیت شوریده دلان برهم زد

2 تار هر موی کز آمد شد آن شانه گسست با رگ جان من آن را گرهی محکم زد

3 تا ز راهت ننشیند به رخ غیر غبار هر دمش چشم من آب از مژه پرنم زد

4 وصل تو ملک سلیمان بود و لب خاتم لب تعظیم خوش آن کس که بر آن خاتم زد

1 هر شیشه می با تو چو در محفلم افتد بینم لبت آن شیشه ز طاق دلم افتد

2 خواهم سر خود را به سر راه تو منزل باشد که تو را راه به سرمنزلم افتد

3 چون تیغ به قتلم کشی آن دم دیت من این بس که نگاهی به رخ قاتلم افتد

4 ای وقت صبا خوش که به یکدم بگشاید گر در شکن زلف تو صد مشکلم افتد

1 به باغ لاله و گل رونق بهارانند ولی برآمده سرخ از تو شرمسارانند

2 نظر به حال شقایق کن ای سحاب کرم که از نوایر شوق تو داغدارانند

3 شب از چه گشت سیه جامه چرخ نیلی پوش اگر ز ماتم عشقت نه سوگوارانند

4 قرار بر سر آتش که راست نیست عجب که بر رخ تو دو زلف تو بی قرارانند

1 صبحدم دردکشان نقب به میخانه زدند بوسه بر یاد لبت بر لب پیمانه زدند

2 زاهدان سبحه به کف عازم آن بزم شدند رقم نقل چو بر سبحه صد دانه زدند

3 صوفیان را دهن از ورد سحر بربستند بس که بر صومعه ها نعره مستانه زدند

4 بود مرغان اولی اجنحه را روی به عشق لیکن آن شعله به بال و پر پروانه زدند

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی