آثار جامی

صفحه 12 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 رفت آنکه کام خواهم از لعل جانفزایت یک گام بس به فرقم از نعل بادپایت

2 بستی قبا و رفتی بازآ که در فراقت بر من لباس هستی شد تنگ چون قبایت

3 خو کرده ام به تیغت از زخم او ننالم ترسم که گر بنالم رحمی دهد خدایت

4 هر سو که می خرامی با آنکه همچو سایه افتاده بر زمینم می آیم از قفایت

1 چون صبا شانه درآن طره خم در خم زد سلک جمعیت شوریده دلان برهم زد

2 تار هر موی کز آمد شد آن شانه گسست با رگ جان من آن را گرهی محکم زد

3 تا ز راهت ننشیند به رخ غیر غبار هر دمش چشم من آب از مژه پرنم زد

4 وصل تو ملک سلیمان بود و لب خاتم لب تعظیم خوش آن کس که بر آن خاتم زد

1 به اسرار حقیقت نیست جز پیر مغان دانا له فضل علی اهل النهی علما و عرفانا

2 زمانی گوش بر گفتار او نه تا یقین دانی که جز تلبیس نبود حاصل تدریس مولانا

3 اگر بودی کمال اندر نویسایی و خوانایی چرا آن قبله کل نانویسا بود و ناخوانا

4 بیا ای کرده احیای ممات هر دل مرده چه باشد سایه بر ما مردگان اندازی احیانا

1 ای رشک شاخ طوبی بالای دلربایت بر وی لباس خوبی چست است چون قبایت

2 بر فرق تاجداران کفش تو تاج و هر یک بنهاده تاج از سر چون کفش پیش پایت

3 سرهای سربلندان در حلقه کمندت دلهای نازنینان در ربقه وفایت

4 از چار حد عالم بر توست چشم نیکان یارب نگاه دارد از چشم بد خدایت

1 جز مرغ غمت کرده به دل خانه کسی نیست جاساخته جز جغد به ویرانه کسی نیست

2 زد بر در دل حلقه خیالت ز سر زلف گفتم که درون آی که بیگانه کسی نیست

3 در میکده ها گشتم و در صومعه ها نیز از چشم تو بی نعره مستانه کسی نیست

4 از روی و لب و زلف تو امروز درین شهر جز عاشق و میخواره و دیوانه کسی نیست

1 راهت از دیده رفتنم هوس است سر به راه تو خفتنم هوس است

2 هر شبی بر خیال مقدم تو خانه دیده رفتنم هوس است

3 نیست سر دلم بجز هوست لیکن این سر نهفتنم هوس است

4 خواهمت از لطیفه لب خندان لعل سیراب سفتنم هوس است

1 شیوه عقل از دل دیوانه بیرون کردنیست ناموافق هرچه هست از خانه بیرون کردنیست

2 هرچه شد در دل گره از مصلحت بینی عقل از درون با نعره مستانه بیرون کردنیست

3 گر کند مشاطه مویی بر تو کج از دست او شانه نی نی دست او از شانه بیرون کردنیست

4 چون شماری عشق ورزان را دم از زاهد مزن از حساب آشنا بیگانه بیرون کردنیست

1 تا کی از شوق لبت تشنه جگر خواهم زیست با دل سوخته و دیده تر خواهم زیست

2 تاج عزت به سرم خاک مذلت شده است چند دور از در تو خاک به سر خواهم زیست

3 گرچه صد بار چو مورم سپری زیر قدم در ره خدمت تو بسته کمر خواهم زیست

4 بس که زد شعله ام امشب رگ جان بی تو چو شمع روشنم نیست که تا وقت سحر خواهم زیست

1 به باغ لاله و گل رونق بهارانند ولی برآمده سرخ از تو شرمسارانند

2 نظر به حال شقایق کن ای سحاب کرم که از نوایر شوق تو داغدارانند

3 شب از چه گشت سیه جامه چرخ نیلی پوش اگر ز ماتم عشقت نه سوگوارانند

4 قرار بر سر آتش که راست نیست عجب که بر رخ تو دو زلف تو بی قرارانند

1 ما را به غم تو هیچ کم نیست تا هست غم تو هیچ غم نیست

2 خالی ز دل شکسته حالی در زلف تو هیچ پیچ و خم نیست

3 خشک است رخت ز اشک رحمت در چشمه آفتاب نم نیست

4 صد پاره دلم درم درم شد جز داغ تو نقش هر درم نیست

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی