آثار جامی

صفحه 10 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 آن غمزه زن چو گرد گلستان برآمده ست از شاخ گل نه غنچه که پیکان برآمده ست

2 بر هر گل زمین که گذشته ست خنده ناک از نوک خارها گل خندان برآمده ست

3 هرجا نهاده طره ژولیده بر عذار پهلوی لاله سنبل و ریحان برآمده ست

4 در هر چمن که سایه فکنده ست قامتش برجای سایه سرو خرامان برآمده ست

1 از تنگهای شکر ناب آن دهن به است وز میوه های باغ بهشت آن ذقن به است

2 از تن قبا بکش که حجابیست بس کثیف اندام نازکت به ته پیرهن به است

3 گفتی که شاد زی که نمردی ز هجر من در راه عشق مردن ازین زیستن به است

4 دارم هوای کوی تو هرجا که می روم پیش غریب از همه عالم وطن به است

1 باز عید آمد و مهر از دهن خم برخاست داد ساقی می و مطرب به ترنم برخاست

2 واعظ شهر درانداخت حدیثی ز لبت گفت یک نکته و فریاد ز مردم برخاست

3 روی تو پیش نظر چهره چه مالم به رهت چون درآمد مه من آب، تیمم برخاست

4 هر که شب بر خس و خاشاک درت پهلو سود سحر آسوده تن از بستر قاقم برخاست

1 بلبلا هر شب تو را این ناله های زار چیست لحنهای خوش ز منقارت چو موسیقار چیست

2 هر سبق کز دفتر گل خوانده ای چون یاد توست ز اول شب تا دم صبح این همه تکرار چیست

3 گر نیی موسی و بستان وادی ایمن تو را این فروزان آتش گل بر درخت خار چیست

4 گر نه گلشن کارگاه مانی است از تازه گل هر طرف صد دایره بی گردش پرگار چیست

1 باغبان می خواست برد شاخی از سرو بلند دید کو ماند به قدت اره در نرمی فکند

2 تا لبت را دیده ام هرگز نرفته ست از دلم نی بدین چسبندگی شهد است نی جلاب قند

3 می نگویم چون سپند و آتش است آن خال و رخ کی چنین آرام گیرد بر سر آتش سپند

4 عاشق رنجور را کز لعل تو مانده ست دور گرچه باشد شربت عیسی نیفتد سودمند

1 روی خوش تو مطلع صبح صباحت است خط لب تو سبزی خوان ملاحت است

2 هر گوهر سخن که گذشته ست بر لبت دری به لب فتاده ز بحر فصاحت است

3 دل شد جراحت از تو و این اشک سرخ هست خونابه ای که گشته روان زان جراحت است

4 راحت کف است پیش عرب چون کفم به کف مالی، کنم خروش که وه این چه راحت است

1 دلم نقطه درد افتاده است درین نقطه کی فرد افتاده است

2 سرشکم به رخ نقطه سرخی است که بر صفحه زرد افتاده است

3 جگر بی تو گرم است و دل نیز گرم همین آه من سرد افتاده است

4 تو ماه زمینی چرا آه من ز تو آسمانگرد افتاده است

1 ای خوش آن عاشق که با یار خود است زنده از دیدار دلدار خود است

2 خرم آن بلبل که با گلبانگ شوق کرده جا برطرف گلزار خود است

3 می طپد نالان دل من گوییا در سماع از ناله زار خود است

4 برندارد یار ما ز آیینه چشم همچو ما مشتاق دیدار خود است

1 آن چه نور است که از وادی بطحا برخاست که همه کون و مکانش به تماشا برخاست

2 وان چه نخل است به یثرب که چو بالا بنمود نعره شوق وی از عالم بالا برخاست

3 یکزمان بر سر راهش به تماشا که نشست که ز عشقش نه سراسیمه و شیدا برخاست

4 عاقبت بر لب او ختم شد از معجز حسن گرچه اول دم احیا ز مسیحا برخاست

1 سر چو ز جیب برزنی جلوه بامداد را صبح دمد به روی تو حرز «و ان یکاد» را

2 زاده خاک این درم بر در دیگرم مران داغ مفارقت منه بنده خانه زاد را

3 تا به سواد دیده کس جا نکند بغیر تو گریه به سیل خون دهد مردم این سواد را

4 نامه رسد چو از منت روی رقیب سنگدل کن به سواد آن سیه تجربه المداد را

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی