آثار جامی

صفحه 8 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 تیر مژگان کان دو چشم خوابناک انداختند در دل عشاق محنت دیده چاک انداختند

2 نقد دل نامد به کف گرچه پی آن گمشده آن رخ و زلف غبارآلوده خاک انداختند

3 بویی از میخانه زد بر ساکنان صومعه جویها در صحن آن کندند و تاک انداختند

4 کم طلب اشک نیاز از دیده آلودگان زانکه این گوهر به دامنهای پاک انداختند

1 ای خسته دل شکسته ما از طالع ناخجسته ما

2 جز تیغ تو آرزو ندارد مرغ دل بال بسته ما

3 مادام هوس نهادگانیم تو آهوی دام جسته ما

4 گفتی ز بنفشه دست بر دست این سنبل دست بسته ما

1 ای خوش آنان که خم طره یاری گیرند یکدم از پیچ و خم دهر کناری گیرند

2 تا ازین لجه رسد زورق امید به لب لب جوی و لب جام و لب یاری گیرند

3 تا درین بی سر و بن صیدگه آزاد زیند جا سر کوهی و منزل بن غاری گیرند

4 هیبت بادیه فقر و فنا بین که در او هر صف مورچه را خیل سواری گیرند

1 مه که از خجلت آن شمع شکرلب بگریخت تا که رسوا نشود روز شباشب بگریخت

2 مانع مرغ دل از طوف درش قالب بود بال همت زد و از صحبت قالب بگریخت

3 دامن از ما به ملاقات رقیبان درچید بی ادب بود ز یاران مؤدب بگریخت

4 زان طبیبم شده بیمار که بیماران را درد سر رفت ز دیدار وی و تب بگریخت

1 دل که در باغ ز هر گل غم یارش گیرد مرغ نالان سبق از ناله زارش گیرد

2 می کند پا به رکاب آن مه و من می میرم که چنین تنگ چرا زین به کنارش گیرد

3 ابروش چون نگرم خط خوشش پیش نظر کم توان دید مه نو که غبارش گیرد

4 حلقه گیسوی او طوق بلا شد جان را آه اگر خط سیه گرد عذارش گیرد

1 به سبز خطی یار و سفیدمویی ما که جز به خون جگر نیست سرخرویی ما

2 چه غم که نافه به صحرا فکند جهوی چین خطاست پیش خط یار نافه بویی ما

3 ز دوستان خدا جسته ایم چاره عشق نکرده هیچ خدادوست چاره جویی ما

4 به فرق ما قدح باده ریز کین باشد ز رنگ دعوی پرهیز خرقه شویی ما

1 صبحدم داشتم از غنچه نشکفته شگفت که چرا سر دل از بلبل آشفته نهفت

2 باد گفت این همه خندان لبیش زان سبب است که فرو خورد به دل خون و به کس راز نگفت

3 کی شود آینه طلعت یار آن سالک کز غبار دگران ساحت اندیشه نرفت

4 هیچ سودی نکند شب همه شب بیداری دیده بخت چو در موعد دیدار بخفت

1 خط به گرد رخت درآمده است الله الله چه درخور آمده است

2 نیست جز دود آه سوختگان که به دور رخت برآمده است

3 مهر و مه را که بندگان تواند طوقی از مشک و عنبر آمده است

4 چه خلل کعبه جمال تو را از حبش گرچه لشکر آمده است

1 نهاده سر به رخت زلف عنبرین گستاخ ندیده کس به جهان هندویی چنین گستاخ

2 سر هزار عزیزت فتاده بر سر کوی گه خرام منه پای بر زمین گستاخ

3 بسوخت طوطی جانم ز رشک آن چو بدید که می خورد مگس از لعلت انگبین گستاخ

4 به جان خود که ببخشای بر جوانی خویش میا به غارت پیران پاک دین گستاخ

1 ساقیا دور فلک منشور عید آورده است ماه نو میخانه را زرین کلید آورده است

2 ساغر عشرت که شد در سلخ شعبان ناپدید غره شوال باز آن را پدید آورده است

3 عید داده عاشقان را مژده یوم جدید وز شراب لعل سان رزق جدید آورده است

4 بهر عیدی از لب جانان و چشم و غمزه اش وعده ای آمیخته با صد وعید آورده است

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی