آثار جامی

صفحه 6 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 بیدلی را بلایی افتاده ست کش چو تو دلربایی افتاده ست

2 مژه ها را ز دل که خون گشته ست درمیان ماجرایی افتاده ست

3 دل به چین جان به روم ازان رخ و زلف هر یک از تو به جایی افتاده ست

4 نقد وصلت به دست ما گنجیست که به چنگ گدایی افتاده ست

1 کهن رواق فلک منزل اقامت نیست حریم کجروشان جای استقامت نیست

2 نشسته شاد به بزم طرب بدان ماند که خواجه معتقد نشئه قیامت نیست

3 به شیخ شهر شو ای سالک کرامتجوی که رند مصطبه را طاقت کرامت نیست

4 ز غیر باده پرستی دلا پشیمان باش که توبه پیش محقق بجز ندامت نیست

1 جز هوای وصل تو در سر هوس نبود مرا گر کنی پروای من پروای کس نبود مرا

2 بسته جان احرام کوی توست و قالب محملش جز دل نالان درین محمل جرس نبود مرا

3 مست می گردم به دور لعل تو در شهر و کوی هیچ ترس از شحنه و بیم از عسس نبود مرا

4 دست می خواهم به پایت سایم و مالم به روی بیش ازین چیزی ز لطفت ملتمس نبود مرا

1 زلف معشوق به دست دگران است امشب نوبت دولت کوته نظران است امشب

2 همدمی نیست که باشد به قدش خلعت عشق کو نه چون صبح ز غم جامه دران است امشب

3 گه به غم گاه به ماتم گذرد شکر خدای که به هرحال بزودی گذران است امشب

4 باشد آن ماه به سرمنزل ما آرد روی چشم امید به هر سو نگران است امشب

1 زهی فراق تو چون مرگ هادم اللذات حیات و دولت وصل تو متحد بالذات

2 منم فتاده به گرداب غم به دستم ده کمند زلف کزان باشدم امید نجات

3 به فسق و زهد قضا برنگردد ای ساقی بدین ترانه بده می که کل آت آت

4 چو بیشتر تلف عمر ما ز هشیاریست بغیر باده چه امکان تلافی مافات

1 یار به کف ساغر شراب درآمد مست به قتل من خراب درآمد

2 خاصیت می نگر که از نظر من ماه برون رفت و آفتاب درآمد

3 جلوه گل را چو دید با همه مرغان بلبل بیدل به اضطراب درآمد

4 دل ز رخش دور میل چشمه خور کرد ز آرزوی آب در سراب درآمد

1 ای صیقل جبین تو داده جلای روح در دل بود خیال تو تن را به جای روح

2 ای نسبت صفای بتان با وجود تو چون نسبت کدورت تن با صفای روح

3 خود گو که از تو چون گسلم چون تویی مرا محنت زدای قالب و راحت فزای روح

4 جان را گداختم به هوای تنت بلی تن را کنند اهل ارادت فدای روح

1 بر دل عاشق چو زخم از نشتر خاری رسد زان گل راحت دمد چون از کف یاری رسد

2 چون به سیلی رانیم خواهم که دارم دیده پیش لیک ترسم کز مژه بر دستت آزاری رسد

3 برکسم نبود حسد جز آنکه چون خواهد دلش از جمال چون تو دلداری به دیداری رسسد

4 محنت صاحبدلان باشد غرض چون در جهان نوبت خوبی همچون تو جفاکاری رسد

1 شبم ز مرغ چمن این نوا به گوش آمد که وقت عشرت رندان باده نوش آمد

2 نهاد بر لب تو جام ارغوانی لب ز رشک خون دل ارغوان به جوش آمد

3 جزای بی عمل از شیخ خودفروش مجوی که این معامله از پیر میفروش آمد

4 مباش بیهده منکر خروش صوفی را که در خروش به فرموده سروش آمد

1 عاشقم اما نمی گویم کجا بیخودم لیکن نمی دانم چرا

2 بیخودم زان می که آن را نیست جام عاشقم جایی که آنجا نیست جا

3 حبذا زان می که از یک جرعه ساخت از وجود خویشتن فانی مرا

4 ساقیا یک جرعه دیگر ببخش تا شوم فانی ز پندار فنا

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی