آن شاخ گل که تازه بر و سایه پرور است از جامی غزل 37
1. آن شاخ گل که تازه بر و سایه پرور است
بر آفتاب سنبل او سایه گستر است
...
1. آن شاخ گل که تازه بر و سایه پرور است
بر آفتاب سنبل او سایه گستر است
...
1. تا آن ذقن ز خط شده گوی معنبر است
زان عنبرین شمامه مشامم معطر است
...
1. این کلبه نشیمن نیاز است
خلوتگه محرمان راز است
...
1. به ابروان مه من در خم فلک طاق است
به روی روشن خود نور چشم آفاق است
...
1. جهد مل کن که باز عهد گل است
عهد گل را قرینه جهد مل است
...
1. چو در طریق ارادت نگار ما دودل است
به هر کجا رود از کوی یکدلان بحل است
...
1. توسنت را رکاب ماه نو است
در رکاب تو مه پیاده رو است
...
1. واله عشق تو را تمییز خار از گل کی است
دید دیوانه بهار خرم و گفتا دی است
...
1. بود بهار من آن روز اگرچه فصل دی است
که گل در او رخ ساقی و لاله جام می است
...
1. ای رشک شاخ طوبی بالای دلربایت
بر وی لباس خوبی چست است چون قبایت
...
1. رفت آنکه کام خواهم از لعل جانفزایت
یک گام بس به فرقم از نعل بادپایت
...
1. همانا آیت سجده ست خط از مصحف رویت
که هرکش خواند آرد سجده در محراب ابرویت
...