آثار جامی

صفحه 3 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 آن که تیغ مهر او در سینه صد چاکم زند کشته آنم که چون مه خیمه بر خاکم زند

2 شویم از خون جگر گر صد رقم هر دم قلم جز خیال خط او بر لوح ادراکم زند

3 گرچه باغی ام خزان دیده، شوم رشک بهار ابر لطفش گر نمی بر خار و خاشاکم زند

4 جز هوس نبود حجاب راه گو از برق عشق لمعه ای کآتش درین جان هوسناکم زند

1 قامتت نیزه و رخسار تو ای عشوه پسند آفتابیست که گشته ست یکی نیزه بلند

2 گریه ام کم نشد از لاله و نسرین بی تو راه سیل از خس و خاشاک کجا گردد بند

3 ذوق پابوس توام کشت و ندارم زهره که بپرسم ز دولعل تو که یک بوسه به چند

4 آمدم تا فکنی سایه لطفم بر سر سرو بالای تو چون سایه ام از پای فکند

1 برهنگان چمن باز سبزپوش شدند ز تیغ خور سپر رند باده نوش شدند

2 نوای عیش زد از شاخ سرو مرغ سحر معاشران همه در نعره و خروش شدند

3 فقیه مدرسه با طالبان حلقه درس کشیده صف به در پیر میفروش شدند

4 کجاست طاقت می صوفیان صومعه را که ناچشیده به بویی ز عقل و هوش شدند

1 نرگس آسا چو سر از خاک بدر خواهم کرد بهر رندان قدح از کاسه سر خواهم کرد

2 تا وزد بر گل رخسار تو گه گه جان را سوی تو همنفس باد سحر خواهم کرد

3 دیده از سوزن مژگان به رخت خواهم دوخت وز جمال دگران قطع نظر خواهم کرد

4 ساعدم رشته زر شد ز غمت زار و نزار گر دهد دست به گرد تو کمر خواهم کرد

1 سفر خوش است اگر یار همسفر باشد غبار موکب او سرمه بصر باشد

2 به منزلی که نشیند به محملی که رود جمال او همه جا قبله نظر باشد

3 به هر جهت که کنی روی آشکار بود به هر طرف که نهی چشم جلوه گر باشد

4 چه سود همسفری با ویم که آن خودکام ز راه وصل به هر گام دورتر باشد

1 خیال لعل لبت با صفای سینه خوش است شراب صاف عقیقین در آبگینه خوش است

2 بده به مهر دلم کاسه ای که باده صاف ز دست ساقی صافی ز زنگ کینه خوش است

3 بود خزینه گوهر ز وصف تو دهنم ز خاتم لب تو مهر بر خزینه خوش است

4 من و جلاجل دف رغم آن که در گوشش گه شمار صدای زر دفینه خوش است

1 بود بهار من آن روز اگرچه فصل دی است که گل در او رخ ساقی و لاله جام می است

2 جهانیان همه در جست و جوی می بینم ندانم این تک و پوی از کی است و تا به کی است

3 اگرچه پشت به پشتند رهروان کس نیست که طاق ابروی جانان نه قبله گاه وی است

4 رسید قاصد جان تیر او پیاپی باد نزول او که عجب قاصدی خجسته پی است

1 عید شد و عالمی کشته جولان تو را تا که قبول اوفتد از همه قربان تو را

2 نعل سم توسنت حیف بود بر زمین دیده عشاق باد عرصه میدان تو را

3 بردن دلهات کار، غارت دینها شعار به که نیفتد دوچار هیچ مسلمان تو را

4 تیغ سیاست بکش خون اسیران بریز دولت خوبی چو داد حشمت سلطان تو را

1 سر زلفت گره بر کار من زد لب لعلت دم از آزار من زد

2 دلم جز راه هشیاری نمی رفت خطت راه دل هشیار من زد

3 به خود پندار صبرم بود کآتش غمت در خرمن پندار من زد

4 به خون دل غمت را کلک مژگان رقم بر صفحه رخسار من زد

1 هر شبی از تو درین گوشه کاشانه جدا ز آتشم شمع جدا سوزد و پروانه جدا

2 مرده و زنده ملولم ز ملاقات رقیب هست دیرین مثلی گور جدا خانه جدا

3 چون ز بیگانگیت گریه کنم بر غم خویش از غمم خویش جدا گرید و بیگانه جدا

4 دل که محروم نشسته ست ازان عارض و خال مانده مرغیست هم از آب هم از دانه جدا

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی