1 ای خسته دل شکسته ما از طالع ناخجسته ما
2 جز تیغ تو آرزو ندارد مرغ دل بال بسته ما
3 مادام هوس نهادگانیم تو آهوی دام جسته ما
4 گفتی ز بنفشه دست بر دست این سنبل دست بسته ما
1 گر در دلم از داغ نوت ماند اثرها غم کی خورم این نیز به بالای دگرها
2 هر رمز و معما که در افواه فتاده ست هست از دهن تنگ تو آن جمله خبرها
3 بگشا کمر ناز و قصب پوش بتان بین در بندگی خویش چو نی بسته کمرها
4 بر کنگره عرش ز بس شعله آهم مرغان اولی اجنحه را سوخته پرها
1 هر شبی از تو درین گوشه کاشانه جدا ز آتشم شمع جدا سوزد و پروانه جدا
2 مرده و زنده ملولم ز ملاقات رقیب هست دیرین مثلی گور جدا خانه جدا
3 چون ز بیگانگیت گریه کنم بر غم خویش از غمم خویش جدا گرید و بیگانه جدا
4 دل که محروم نشسته ست ازان عارض و خال مانده مرغیست هم از آب هم از دانه جدا
1 دستم از جور رقیب است ز دامان حبیب کوته ای کاش رسیدی به گریبان رقیب
2 خردسالی و رقیبان ادب آموز تواند وای ما گر تو کنی کار به فرمان ادیب
3 زن خدنگ دگرم بر جگر ریش که نیست جگر ریش مرا طاقت درمان طبیب
4 بی تو در شهر غریبم به خدا بر تو که باش با چنین روی شبی شمع شبستان غریب
1 زلف معشوق به دست دگران است امشب نوبت دولت کوته نظران است امشب
2 همدمی نیست که باشد به قدش خلعت عشق کو نه چون صبح ز غم جامه دران است امشب
3 گه به غم گاه به ماتم گذرد شکر خدای که به هرحال بزودی گذران است امشب
4 باشد آن ماه به سرمنزل ما آرد روی چشم امید به هر سو نگران است امشب
1 ای سیه تر دل سنگین تو از روی رقیب در کجی راست به هم خوی تو و خوی رقیب
2 گردن اندر خم بازوی رقیب است تو را چند بر خسته دلان زور به بازوی رقیب
3 هرچه او راست پسندیده پسندیده توست چند سنجیدن یاران به ترازوی رقیب
4 بس که آزار به رویم ز رقیب آمده است هیچ گه روی نخواهم که کنم سوی رقیب
1 ای دل به بوسه بر لب هرنازنین مچسپ خوی مگس گرفته به هر انگبین مچسپ
2 آلوده کرده طبع خود از شهد شهوتی ز آلوده طبع خویش برآن و بر این مچسپ
3 هر سو گذشت سروقدی تیزپا مشو هرجا نشست نوش لبی بر زمین مچسپ
4 در سیم ساق و ساعد هر بت که بنگری دستش مزن به دامن و بر آستین مچسپ
1 زهی فراق تو چون مرگ هادم اللذات حیات و دولت وصل تو متحد بالذات
2 منم فتاده به گرداب غم به دستم ده کمند زلف کزان باشدم امید نجات
3 به فسق و زهد قضا برنگردد ای ساقی بدین ترانه بده می که کل آت آت
4 چو بیشتر تلف عمر ما ز هشیاریست بغیر باده چه امکان تلافی مافات
1 پیش قدت دست خدمت بسته هر سروی که هست دست بسیار است جان من بلی بالای دست
2 میل طوبی کرد زاهد گرچه بالای تو دید آری آری مایل پستیست همتهای پست
3 مستی از میخانه می زد دست و می گفت این سرود بت پرست از بت پرست و خودپرست از خود نرست
4 درشب هجران هجوم آورد بر من تاب تب دل طپید از بیم و تن لرزید لیکن نبض جست
1 چو عشق بر دوجهان حرف اتحاد نوشت چه فرق از حرم کعبه تا حریم کنشت
2 بر این صحیفه مکش خط اعتراض که نیست بجز نگاشته یک قلم چه خوب و چه زشت
3 ز پیر میکده جو وقت خوش که نتوان یافت جز از روایح انفاس او نسیم بهشت
4 پی بهشت ز می توبه کی کنم که بس است بهشت من سر کوی بتان حور سرشت