عارض ز خط آراسته شد نوش لبم را از جامی غزل 13
1. عارض ز خط آراسته شد نوش لبم را
برهم زد ازان عارض و خط روز و شبم را
...
1. عارض ز خط آراسته شد نوش لبم را
برهم زد ازان عارض و خط روز و شبم را
...
1. نبرد کعبه ام از خاطر این تمنا را
که قبله گاه کنم خیمه گاه سلمی را
...
1. جز هوای وصل تو در سر هوس نبود مرا
گر کنی پروای من پروای کس نبود مرا
...
1. پاره پاره دل حزین مرا
بین شرار آه آتشین مرا
...
1. عید شد و عالمی کشته جولان تو را
تا که قبول اوفتد از همه قربان تو را
...
1. چنان محروم خواهد یار از دیدار خود ما را
که نپسندد نظر در روی خود یک چشم زد ما را
...
1. خار غم بیخ فرو برده در آب و گل ما
غنچه کم خاسته زین خار چو پر خون دل ما
...
1. به سبز خطی یار و سفیدمویی ما
که جز به خون جگر نیست سرخرویی ما
...
1. ای خسته دل شکسته ما
از طالع ناخجسته ما
...
1. گر در دلم از داغ نوت ماند اثرها
غم کی خورم این نیز به بالای دگرها
...
1. هر شبی از تو درین گوشه کاشانه جدا
ز آتشم شمع جدا سوزد و پروانه جدا
...
1. دستم از جور رقیب است ز دامان حبیب
کوته ای کاش رسیدی به گریبان رقیب
...