آثار جامی

صفحه 15 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 ریزد شکر لبت به خط سبز در سخن طوطی که دیده است بدینسان شکر سخن

2 دشنام عاشقان به رقیبان حواله کن حیف آیدم که رنجه کنی لب به هر سخن

3 در کوی عقل می نشود یافت محرمی ما و جنون عشق و به دیوار ودر سخن

4 شرح دو گیسوی تو به پایان رسیده بود در وصف کاکل تو گرفتم ز سر سخن

1 ای تو را روی وفا با دگران جنگ با ما و صفا با دگران

2 تا به کام دگران ننشینم منشین بهر خدا با دگران

3 همه آب و گل و تو جان و دلی نسبتی نیست تو را با دگران

4 بی تو پهلو به زمین جان دادن به که پهلوی تو جا با دگران

1 شب از گریه چندان گهر سفته ام که تا روز غرق گهر خفته ام

2 ولی چون تو را درنیاید به گوش چه سود این گهرها که من سفته ام

3 به جمعیت وصل ره چون برم چنین کز فراق تو آشفته ام

4 مگو مژده قتل من گو به دل که عمریست کین را به دل گفته ام

1 مراست بی رخ تو شادیی به غم نزدیک شبی و روزی در تیرگی به هم نزدیک

2 شب فراق تو از حد گذشت کی باشد که آید این شب محنت به صبحدم نزدیک

3 برست ز آفت امساک زهد هر که نشست ز خم باده به سرچشمه کرم نزدیک

4 مناز گو شه دوران به جام جم که بود سفال میکده ما به جام جم نزدیک

1 حیفم آید ز خدنگ تو که بر خاک افتد چشم دارد که بر این سینه صد چاک افتد

2 دوز چاک دلم از تیرگه صیاد مباد که تو را زآتش آن شعله به فتراک افتد

3 تیرت آمد به هدف من ز هدف مدور هننز غصه به حصه عاشق که نه چالاک افتد

4 مثل تو زیر فلک چون طلبم چون دانم کین صدف را نه چو تو یک گهر پاک افتد

1 به روز وصل پیاپی نمای دیدارم که تا ذخیره ایام هجر بردارم

2 اگر نظاره روی توام شود روزی هزار شب به خیال رخت به روز آرم

3 هزار قطره خون در دلم گره شده است بیا که روی تو را بینم و فروبارم

4 چو عقد رسته دندان به خنده بگشایی سزد که سلک گهر را به هیچ نشمارم

1 دور از توام افتاده بر بستر درد و غم یک پای درین عالم یک پای درآن عالم

2 راه دل و دینم زد آن عارض گندمگون نبود بجز این معنی میراث من از آدم

3 خوی کرده رخت بارد از قرص قمر پروین خندان دهنت دارد در غنچه تر شبنم

4 تا مهر کند دل را از هر چه نه مهر تو یاقوت لبت از خط کرده ست سیه خاتم

1 ندارم دریغ از غمت هیچ چیز که مهمان ناخوانده باشد عزیز

2 اگر بستیت کلک شاپور نقش شدی خسروت بنده، شیرین کنیز

3 پی قیمت چون تو سیمینبری بود گنج زر کمتر از یک پشیز

4 بود مزرع همت عاشقان برون از حساب جریب و قفیز

1 چو خندان جام می کام از لب لعل تو بردارد صراحی گریه خونین ز رشکش در گلو آرد

2 عجب جاییست کوی تو که بهر محنت عاشق زمینش خار غم روید هوایش خون دل بارد

3 سمندت خاک پای خویشتن مفروش گو ارزان که صد جان در بهای آن دهند ار پا بیفشارد

4 ز سبحه وارد صوفی نباشد غیر محرومی کزان جز ورد نامقبول خود بر خلق بشمارد

1 بیا کز روی ساقی وقت گل برقع براندازیم ز عکس روی آن گلچهره گل در ساغر اندازیم

2 چو گیرد خواب مستی نرگس آن سرو گلرخ را زگل بالین نهیم از فرش سبزه بستر اندازیم

3 بگیریم از سر خم خشت وز لای ته می گل پی عشرت درین خمخانه طرحی دیگر اندازیم

4 ز بانگ چنگ و لحن ارغنون و نغمه بربط فغان در طارم این گنبد نیلوفر اندازیم

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی