1 ریزد شکر لبت به خط سبز در سخن طوطی که دیده است بدینسان شکر سخن
2 دشنام عاشقان به رقیبان حواله کن حیف آیدم که رنجه کنی لب به هر سخن
3 در کوی عقل می نشود یافت محرمی ما و جنون عشق و به دیوار ودر سخن
4 شرح دو گیسوی تو به پایان رسیده بود در وصف کاکل تو گرفتم ز سر سخن
1 ای تو را روی وفا با دگران جنگ با ما و صفا با دگران
2 تا به کام دگران ننشینم منشین بهر خدا با دگران
3 همه آب و گل و تو جان و دلی نسبتی نیست تو را با دگران
4 بی تو پهلو به زمین جان دادن به که پهلوی تو جا با دگران
1 شب از گریه چندان گهر سفته ام که تا روز غرق گهر خفته ام
2 ولی چون تو را درنیاید به گوش چه سود این گهرها که من سفته ام
3 به جمعیت وصل ره چون برم چنین کز فراق تو آشفته ام
4 مگو مژده قتل من گو به دل که عمریست کین را به دل گفته ام
1 مراست بی رخ تو شادیی به غم نزدیک شبی و روزی در تیرگی به هم نزدیک
2 شب فراق تو از حد گذشت کی باشد که آید این شب محنت به صبحدم نزدیک
3 برست ز آفت امساک زهد هر که نشست ز خم باده به سرچشمه کرم نزدیک
4 مناز گو شه دوران به جام جم که بود سفال میکده ما به جام جم نزدیک
1 حیفم آید ز خدنگ تو که بر خاک افتد چشم دارد که بر این سینه صد چاک افتد
2 دوز چاک دلم از تیرگه صیاد مباد که تو را زآتش آن شعله به فتراک افتد
3 تیرت آمد به هدف من ز هدف مدور هننز غصه به حصه عاشق که نه چالاک افتد
4 مثل تو زیر فلک چون طلبم چون دانم کین صدف را نه چو تو یک گهر پاک افتد
1 به روز وصل پیاپی نمای دیدارم که تا ذخیره ایام هجر بردارم
2 اگر نظاره روی توام شود روزی هزار شب به خیال رخت به روز آرم
3 هزار قطره خون در دلم گره شده است بیا که روی تو را بینم و فروبارم
4 چو عقد رسته دندان به خنده بگشایی سزد که سلک گهر را به هیچ نشمارم
1 دور از توام افتاده بر بستر درد و غم یک پای درین عالم یک پای درآن عالم
2 راه دل و دینم زد آن عارض گندمگون نبود بجز این معنی میراث من از آدم
3 خوی کرده رخت بارد از قرص قمر پروین خندان دهنت دارد در غنچه تر شبنم
4 تا مهر کند دل را از هر چه نه مهر تو یاقوت لبت از خط کرده ست سیه خاتم
1 ندارم دریغ از غمت هیچ چیز که مهمان ناخوانده باشد عزیز
2 اگر بستیت کلک شاپور نقش شدی خسروت بنده، شیرین کنیز
3 پی قیمت چون تو سیمینبری بود گنج زر کمتر از یک پشیز
4 بود مزرع همت عاشقان برون از حساب جریب و قفیز
1 چو خندان جام می کام از لب لعل تو بردارد صراحی گریه خونین ز رشکش در گلو آرد
2 عجب جاییست کوی تو که بهر محنت عاشق زمینش خار غم روید هوایش خون دل بارد
3 سمندت خاک پای خویشتن مفروش گو ارزان که صد جان در بهای آن دهند ار پا بیفشارد
4 ز سبحه وارد صوفی نباشد غیر محرومی کزان جز ورد نامقبول خود بر خلق بشمارد
1 بیا کز روی ساقی وقت گل برقع براندازیم ز عکس روی آن گلچهره گل در ساغر اندازیم
2 چو گیرد خواب مستی نرگس آن سرو گلرخ را زگل بالین نهیم از فرش سبزه بستر اندازیم
3 بگیریم از سر خم خشت وز لای ته می گل پی عشرت درین خمخانه طرحی دیگر اندازیم
4 ز بانگ چنگ و لحن ارغنون و نغمه بربط فغان در طارم این گنبد نیلوفر اندازیم