آثار جامی

صفحه 24 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 ای تنت سیم و بر و ساعد و بازو همه سیم چون زر از مفلسی از سیم توام دل به دو نیم

2 دزدی از من تن خود چون گذرم پهلویت من چنین مفلس و از من تو همی دزدی سیم

3 هست بی ساعد سیمین توام بیم هلاک دست ده تا که برون آیم ازین ورطه بیم

4 با سگ کوی توام هست قدیمی عهدی حاش لله که فراموش کنم عهد قدیم

1 دانی که چیست بر رخم این اشک لاله گون عشقت چکاند از دل من قطره های خون

2 خون دلم ز آتش توست آمده به جوش آتش چو تیز گشت ز سر می رود برون

3 آتش ز آب کشته شود وین عجب کز اشک هر لحظه زنده تر شودم آتش درون

4 چشم من از خیال لبت اشکریز هست پر می صراحیی که فتاده ست سرنگون

1 زآتش عشقت علم زد رشته جانم چو شمع اشک شد یکسر تنم وز دیده می رانم چو شمع

2 اینچنینم کآتش عشق تو در دل خانه کرد خواهد آخر سر برآورد از گریبانم چو شمع

3 بر امید بوی تو یا پرتوی از روی تو روز در باغم چو گل شب در شبستانم چو شمع

4 امشب ای صبح سعادت چند سوزم بی رخت روی بنما تا به رویت جان برافشانم چو شمع

1 شراب لعل بده ساقیا که یک دو سه دم رهم ز شغل سیه کاری دوات و قلم

2 به دل که چون ورق نانوشته پاکیزه ست چرا کشم ز خیال دروغ و راست رقم

3 دلم ز رنگ دورنگی گرفته چند کنم سواد شعر قرین با بیاض شعر به هم

4 به وصف روی غزالان غزلسرایی چند به فکر قافیه پشتی چو زلف ایشان خم

1 تو نازنین جوانی و من پیر ناتوان بر حال پیر مرحمتی می کن ای جوان

2 بر دامنت چه عار نشیند گر اوفتد برخاک خشک سایه ات ای تازه ارغوان

3 کس جز تو شهریار نشاید اگر بفرض شهری کنند خاصه بنا بهر نیکوان

4 کردی وداع و بار سفربستی و شدند همراه تو هزار دل و جان چو کاروان

1 نگارا ز درماندگان یاد می کن خدا را ز درماندگان یاد می کن

2 چو درمانده موریم افتادن به راهت سوارا ز درماندگان یاد می کن

3 چو اخلاص اهل ارادت نداری ریا را ز درماندگان یاد می کن

4 چو بر محرمان شربت وصلت افتد گوارا، ز درماندگان یاد می کن

1 چو از تن تیر تو جان را بدزدد ز تیرت سینه پیکان را بدزدد

2 گریزم در خدا چون بینم آن چشم مباد آن کافر ایمان را بدزدد

3 خطت بنهفت لب را در شگفتم که چون خضر آب حیوان را بدزدد

4 زند شب رخنه دل در باغ وصلت که تا سیب زنخدان را بدزدد

1 چون من بی صبر و دل خواهم که آن رو بنگرم اول از بیم رقیب این سو و آن سو بنگرم

2 سوزدم جان ز آرزوی آن خط و عارض به باغ سایه سنبل چو بر گلهای خود رو بنگرم

3 بر میان صد رشته جان با کمر بستی گره تا به کی چندین گره بسته به یک مو بنگرم

4 روی من به گفته ای یا ماه، رخصت ده دمی تا گشایم برقع و روی تو نیکو بنگرم

1 ای پیک دوست پیش آ کت دست و پا ببوسم دستت جدا بگیرم پایت جدا ببوسم

2 روی تو دیده چشمش روی تو را ببینم چشم تو دیده رویش چشم تو را ببوسم

3 نامه به دست داری از کار رفت دستم بگشای تا ببینم پیش آر تا ببوسم

4 چشمش برآن فتاده دستش به آن رسیده دیده بر آن بمالم هر لحظه یا ببوسم

1 چون نهفتی آن دو رخ بگشا لب خندان خویش جلوه ده بر بیدلان یک غنچه از بستان خویش

2 کس رطب بی خسته کم دیده ست لب از من مدوز تا که سازم آن رطب را خسته از دندان خویش

3 مردم از پیراهنت دیدن چه حاجت زخم تیغ چون به قصد قتل من بالا زنی دامان خویش

4 هر رگم را شد به پیکان تو پیوندی جدا کن ترحم وز تن زارم مکش پیکان خویش

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی