آثار جامی

صفحه 24 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 چون من بی صبر و دل خواهم که آن رو بنگرم اول از بیم رقیب این سو و آن سو بنگرم

2 سوزدم جان ز آرزوی آن خط و عارض به باغ سایه سنبل چو بر گلهای خود رو بنگرم

3 بر میان صد رشته جان با کمر بستی گره تا به کی چندین گره بسته به یک مو بنگرم

4 روی من به گفته ای یا ماه، رخصت ده دمی تا گشایم برقع و روی تو نیکو بنگرم

1 زان نرنجم که ز خود کرده گرانت بینم زان برنجم که میان دگرانت بینم

2 سیریت نیست ز عاشق که صدت عاشق هست دل برای صد دیگر نگرانت بینم

3 هر دم از خوی دگر می دهدت شکل رقیب در کف او چو گل کوزه گرانت بینم

4 نرخ ارزان تو گفتم که هزاران جان است جای آن هست که با خویش گرانت بینم

1 ای پیک دوست پیش آ کت دست و پا ببوسم دستت جدا بگیرم پایت جدا ببوسم

2 روی تو دیده چشمش روی تو را ببینم چشم تو دیده رویش چشم تو را ببوسم

3 نامه به دست داری از کار رفت دستم بگشای تا ببینم پیش آر تا ببوسم

4 چشمش برآن فتاده دستش به آن رسیده دیده بر آن بمالم هر لحظه یا ببوسم

1 ندیدم از دو چشمت شوختر چشم برند از مردمان دل چشم در چشم

2 بود خاک درت کحل سعادت مکن آن سرمه را ضایع به هر چشم

3 مرا با گریه اندوه کار است ز اشک شادیم کم گشته تر چشم

4 گل رعنای این باغی چه داری چو نرگس از خسان بر سیم و زر چشم

1 به ترک عاشقی ای پندگو مده پندم دلی که بگسلم از عشق با چه پیوندم

2 ز عمر رفته مرا نیست حسرتی چندان جز آنکه عمر نه در عشق رفت یکچندم

3 به طعن نام سگی می نهد رقیبم داغ خوشم به داغ سگی چون تویی خداوندم

4 تو تیغ در کف و من زیر تیغ تو از ذوق چو زخم عرقه به خون لب گشاده می خندم

1 یاد آن روزی که با خوبان سری می‌داشتم جان به جانانی و دل با دلبری می‌داشتم

2 گر گلی می‌شد به باد بی‌نیازی زین چمن عندلیب‌آسا هوای دیگری می‌داشتم

3 بو که گویندم که هست اندر فلان کشور بتی گوش بر افسانه هر کشوری می‌داشتم

4 تا مگر آید برون زیبا نگاری از دری رسم دریوزه به هر خاک دری می‌داشتم

1 طره از روی چو مه بگشا که بگشاید دلم یکدم از تنگی و تاریکی بر آساید دلم

2 شد دلم خون و آید از مژگان فرو در کوی تو جز به کوی تو بلی مشکل فرود آید دلم

3 بس که خود را از رگ جان بر تو محکم دوخته هیچ کس نتواند از خوبان که برباید دلم

4 لاغرم زانسان که چون از کسوت فانوس شمع زآتشت روشن ز زیر پوست بنماید دلم

1 ای زده نوبت غمت ناله صبحگاهیم سنگ جفای تو به سر گوهر تاج شاهیم

2 من که کله نهادمی کج ز غرور سروری در سر بندگیت شد نخوت کج کلاهیم

3 پیر نیم که پیر را عشق جوان جوان کند سیل دمادم مژه شست ز مو سیاهیم

4 داد نمی دهی مده بس بود این که گه گهی جای کند به گوش تو نعره دادخواهیم

1 شب از گریه چندان گهر سفته ام که تا روز غرق گهر خفته ام

2 ولی چون تو را درنیاید به گوش چه سود این گهرها که من سفته ام

3 به جمعیت وصل ره چون برم چنین کز فراق تو آشفته ام

4 مگو مژده قتل من گو به دل که عمریست کین را به دل گفته ام

1 به روز وصل پیاپی نمای دیدارم که تا ذخیره ایام هجر بردارم

2 اگر نظاره روی توام شود روزی هزار شب به خیال رخت به روز آرم

3 هزار قطره خون در دلم گره شده است بیا که روی تو را بینم و فروبارم

4 چو عقد رسته دندان به خنده بگشایی سزد که سلک گهر را به هیچ نشمارم

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی