1 چون من بی صبر و دل خواهم که آن رو بنگرم اول از بیم رقیب این سو و آن سو بنگرم
2 سوزدم جان ز آرزوی آن خط و عارض به باغ سایه سنبل چو بر گلهای خود رو بنگرم
3 بر میان صد رشته جان با کمر بستی گره تا به کی چندین گره بسته به یک مو بنگرم
4 روی من به گفته ای یا ماه، رخصت ده دمی تا گشایم برقع و روی تو نیکو بنگرم
1 زان نرنجم که ز خود کرده گرانت بینم زان برنجم که میان دگرانت بینم
2 سیریت نیست ز عاشق که صدت عاشق هست دل برای صد دیگر نگرانت بینم
3 هر دم از خوی دگر می دهدت شکل رقیب در کف او چو گل کوزه گرانت بینم
4 نرخ ارزان تو گفتم که هزاران جان است جای آن هست که با خویش گرانت بینم
1 ای پیک دوست پیش آ کت دست و پا ببوسم دستت جدا بگیرم پایت جدا ببوسم
2 روی تو دیده چشمش روی تو را ببینم چشم تو دیده رویش چشم تو را ببوسم
3 نامه به دست داری از کار رفت دستم بگشای تا ببینم پیش آر تا ببوسم
4 چشمش برآن فتاده دستش به آن رسیده دیده بر آن بمالم هر لحظه یا ببوسم
1 ندیدم از دو چشمت شوختر چشم برند از مردمان دل چشم در چشم
2 بود خاک درت کحل سعادت مکن آن سرمه را ضایع به هر چشم
3 مرا با گریه اندوه کار است ز اشک شادیم کم گشته تر چشم
4 گل رعنای این باغی چه داری چو نرگس از خسان بر سیم و زر چشم
1 به ترک عاشقی ای پندگو مده پندم دلی که بگسلم از عشق با چه پیوندم
2 ز عمر رفته مرا نیست حسرتی چندان جز آنکه عمر نه در عشق رفت یکچندم
3 به طعن نام سگی می نهد رقیبم داغ خوشم به داغ سگی چون تویی خداوندم
4 تو تیغ در کف و من زیر تیغ تو از ذوق چو زخم عرقه به خون لب گشاده می خندم
1 یاد آن روزی که با خوبان سری میداشتم جان به جانانی و دل با دلبری میداشتم
2 گر گلی میشد به باد بینیازی زین چمن عندلیبآسا هوای دیگری میداشتم
3 بو که گویندم که هست اندر فلان کشور بتی گوش بر افسانه هر کشوری میداشتم
4 تا مگر آید برون زیبا نگاری از دری رسم دریوزه به هر خاک دری میداشتم
1 طره از روی چو مه بگشا که بگشاید دلم یکدم از تنگی و تاریکی بر آساید دلم
2 شد دلم خون و آید از مژگان فرو در کوی تو جز به کوی تو بلی مشکل فرود آید دلم
3 بس که خود را از رگ جان بر تو محکم دوخته هیچ کس نتواند از خوبان که برباید دلم
4 لاغرم زانسان که چون از کسوت فانوس شمع زآتشت روشن ز زیر پوست بنماید دلم
1 ای زده نوبت غمت ناله صبحگاهیم سنگ جفای تو به سر گوهر تاج شاهیم
2 من که کله نهادمی کج ز غرور سروری در سر بندگیت شد نخوت کج کلاهیم
3 پیر نیم که پیر را عشق جوان جوان کند سیل دمادم مژه شست ز مو سیاهیم
4 داد نمی دهی مده بس بود این که گه گهی جای کند به گوش تو نعره دادخواهیم
1 شب از گریه چندان گهر سفته ام که تا روز غرق گهر خفته ام
2 ولی چون تو را درنیاید به گوش چه سود این گهرها که من سفته ام
3 به جمعیت وصل ره چون برم چنین کز فراق تو آشفته ام
4 مگو مژده قتل من گو به دل که عمریست کین را به دل گفته ام
1 به روز وصل پیاپی نمای دیدارم که تا ذخیره ایام هجر بردارم
2 اگر نظاره روی توام شود روزی هزار شب به خیال رخت به روز آرم
3 هزار قطره خون در دلم گره شده است بیا که روی تو را بینم و فروبارم
4 چو عقد رسته دندان به خنده بگشایی سزد که سلک گهر را به هیچ نشمارم