ای ز چشمم اشک خونین ریخته از جامی غزل 275
1. ای ز چشمم اشک خونین ریخته
خون مردم را به خاک آمیخته
...
1. ای ز چشمم اشک خونین ریخته
خون مردم را به خاک آمیخته
...
1. یار زلف دوتا به هم بسته
صد کمند بلا به هم بسته
...
1. گر هر حرام بودی چون باده مست کاره
همواره مست بودی شیخ حرامخواره
...
1. دلا بین ز توبه به کارم گره
قل استغفرالله مما کره
...
1. ای سر کوی تو اقلیم بلا
دل در او جان کرده تسلیم بلا
...
1. از صومعه آن به که به میخانه بری پی
جاوید نهی پشت فراغت به خم می
...
1. ای آن که گرد مه ز خط مشکین هلالی بستهای
بهر جنون ما ز نو نیکو خیالی بستهای
...
1. گل زد به باغ صبحدم اورنگ خسروی
برداشت بلبل از چمن آهنگ پهلوی
...
1. چه عجب بود ز تو ای پسر که به حال ما نظری کنی
ز سر صفا قدمی نهی به ره وفا گذری کنی
...
1. با این همه کین با من بیدل که تو داری
نشکیبم ازین شکل و شمایل که تو داری
...
1. یار شد شهرگرد و هر جایی
جاکن ای دل به کنج تنهایی
...
1. به شب فروخته رو خانهٔ که میپرسی
به شمع ره سوی کاشانهٔ که میپرسی
...