1 ای چشم من از نور رخت چشمه نور سر من از اسرار غمت جای سرور
2 ظاهر به تو گشت جمله ذرات و تو را خورشید صفت در همه ذرات ظهور
1 هر صورت دلکش که تو را روی نمود خواهد فلکش زود چشم تو ربود
2 رو دل به کسی ده که در اطوار وجود بوده ست همیشه با تو و خواهد بود
1 صد تیغ جفا زدی و راندی ز درم وانگه گله می کنی که رفتی ز برم
2 با این همه خاک باد بر فرق سرم گر عهد و وفای تو به پایان نبرم
1 با زلف تو نافه را سر مسکینی ست با روی تو ماه رسته از خودبینی ست
2 شیرین لب خود مگز که آن تبخاله کافتاده بر آن لب همه از شیرینی ست
1 فارقت و لاحبیب لی الا انت احباب چنین کنند احسنت احسنت
2 ظن می بردم که در فراقم بکشی والله لقد فعلت ما کنت ظننت
1 من ناحیة الوصال هبت نفحات فارتاح فؤادنا لشم الفوحات
2 در وادی هجر تشنه لب می مردیم آمد ز سحاب لطف جانان رشحات
1 گنجشک توام که پای بستم کردی وز دانه اندوه و غمم پروردی
2 با رشته ز دست تو پریدم صد بار بازم به همان رشته به دست آوردی
1 با غیب به بویت آمد ای حرف شناس وانفاس تو را بود بر آن حرف اساس
2 باش آگه ازان حرف در امید و هراس حرفی گفتم شگرف اگر داری پاس
1 دل از روش مؤمن و ترسا برکن زنار مغان ببر چلیپا بشکن
2 خود را به سر کوی مه ما افکن می بین رخ جانفزاش مهما امکن
1 سوفسطایی که از خرد بی خبر است گوید عالم خیالی اندر گذر است
2 آری عالم همه خیالی ست ولی جاوید در او حقیقتی جلوه گر است