دور از رخت ای سنگدل سیمینبر از جامی رباعی 49
1. دور از رخت ای سنگدل سیمینبر
لم یبق من الوجود عین و اثر
...
1. دور از رخت ای سنگدل سیمینبر
لم یبق من الوجود عین و اثر
...
1. چشم تو که ریخت خون صد خسته جگر
در ماتمشان کبود پوشید مگر
...
1. از سبزه به صحرا نگر ای لاله عذار
هر جا به خط سبز الفی کرده نگار
...
1. بر مائده جهان چه برنا و چه پیر
باشد پی لقمه ای به صد محنت اسیر
...
1. ای فضل تو دستگیر من دستم گیر
سیر آمده ام ز خویشتن دستم گیر
...
1. ماییم به راه عشق پویان همه عمر
وصل تو به جد و جهد جویان همه عمر
...
1. بی مایه و سودخواهی آمد آخر
بی گفت و شنود خواهی آمد آخر
...
1. جامی دم گفت و گو فرو بند دگر
دل شیفته خیال مپسند دگر
...
1. ای دل پی دلدار نبودی هرگز
جوینده اسرار نبودی هرگز
...
1. دل خسته و جان فگار و مژگان خونریز
رفتم به دیار آن مه مهرانگیز
...
1. گنجشک ضعیف توام ای مایه ناز
افتاده به دام تو به صد عجز و نیاز
...
1. ای فاضل منطقی به فریادم رس
با من مزن از منطق ازین بیش نفس
...