زان جنبش و کوشش که دل خسته نمود از جامی رباعی 37
1. زان جنبش و کوشش که دل خسته نمود
چون در ره جست و جوی کاری نگشود
...
1. زان جنبش و کوشش که دل خسته نمود
چون در ره جست و جوی کاری نگشود
...
1. بر روی زمین به تازگی سبزه دمید
بر صفحه خاک شد خط سبز پدید
...
1. بر گوشه چشم تو که چشمش مرساد
دانی ز چه خاست آن کبودی که فتاد
...
1. یارب برهانیم ز حرمان چه شود
راهی دهیم به کوی عرفان چه شود
...
1. حق فاعل و هر چه جز حق آلات بود
تأثیر ز آلت از محالات بود
...
1. نی غنچه باغ من طراوت گیرد
نی شربت عیش من حلاوت گیرد
...
1. با طبل اجل کوس نمی دارد سود
صیت کی و کاووس نمی دارد سود
...
1. عاشق چو شوی تیغ به سر باید خورد
زهری که رسد همچو شکر باید خورد
...
1. دلخسته و سینه چاک می باید شد
وز هستی خویش پاک می باید شد
...
1. دل تا در دلبر به تظلم شده باد
تن بر درش از در ترحم شده باد
...
1. ای روی تو گل دهان و لب نقل و نبیذ
عیش همه از لذت وصل تو لذیذ
...
1. ای چشم من از نور رخت چشمه نور
سر من از اسرار غمت جای سرور
...