1 ای برده غمت شادی صد ساله ز دل هرگز نرود داغ تو چون لاله ز دل
2 روزی که به دل داغ تو با خاک برم لاله ز گلم برآید و ناله ز دل
1 گر شاخ صبوری به بر آید چه عجب ور محنت دوری به سر آید چه عجب
2 چون دل که خلاصه وجود است آنجاست تن نیز اگر بر اثر آید چه عجب
1 در مسجد و خانقه بسی گردیدم بس شیخ و مرید را که پا بوسیدم
2 نی یک ساعت ز هستی خود رستم نی آن که ز خویش رسته باشد دیدم
1 جانا ز تو تا به چند اندوه کشم وین بار غم گران تر از کوه کشم
2 دلدار اگر تویی و دلداده منم اندوه کشم از تو و انبوه کشم
1 ای رحمت تو شامل ملک و ملکوت خاص تو ردای کبریا و جبروت
2 جان را به تو قوت است و دل را به تو قوت انت الباقی و کل شی ء سیموت
1 گفتم که هوای او برون شد ز سرم از خاک درش درد سر خود ببرم
2 لیکن چو به حال خویش درمی نگرم صد بار گرفتارتر از پیشترم
1 زان جنبش و کوشش که دل خسته نمود چون در ره جست و جوی کاری نگشود
2 در سایه ممدود شهنشاه ودود رفتم خفتم چو کاهل پای مرود
1 یا رب سوی مقصدم ره سیر بده مقصود دلم ز کعبه و دیر بده
2 با غیر تو شغل ناگوار است مرا شغلی با خود، فراغی از غیر بده
1 بر شکل بتان رهزن عشاق حق است لا بلکه عیان در همه آفاق حق است
2 چیزی که بود ز روی تقیید جهان والله که همان ز وجه اطلاق حق است
1 شه چون مه چارده شب آمد ز سفر بر فتح هری یافت دم صبح ظفر
2 وین طرفه که سال و ماه این فتح شود روشن چو تأمل کنی از شهر صفر