1 همسایه و همنشین و همره همه اوست در دلق گدا و اطلس شه همه اوست
2 در انجمن فرق و نهانخانه جمع بالله همه اوست ثم بالله همه اوست
1 در صورت آب و گل عیان غیر تو کیست در خلوت جان و دل نهان غیر تو کیست
2 گفتی که ز غیر من بپرداز دلت ای جان و جهان در دو جهان غیر تو کیست
1 بر شکل بتان رهزن عشاق حق است لا بلکه عیان در همه آفاق حق است
2 چیزی که بود ز روی تقیید جهان والله که همان ز وجه اطلاق حق است
1 زین پیش برون ز خویش پنداشتمت در غایت سیر خود گمان داشتمت
2 اکنون که تو را یافتم آنی دانم کاندر قدم نخست بگذاشتمت
1 کردم توبه شکستیش روز نخست چون بشکستم به توبه ام خواندی چست
2 القصه زمام توبه ام در کف توست یکدم نه شکسته اش گذاری نه درست
1 آن کس که لبت دید تو را جان گفته ست وان کس که رخت، مهر درخشان گفته ست
2 القصه جهان حسن تو بسیار است هر کس ز تو هر چه دیده است آن گفته ست
1 قرب تو به اسباب و علل نتوان یافت بی سابقه فضل ازل نتوان یافت
2 بر هر چه بود توان گرفتن بدلی تو بی بدلی تو را بدل نتوان یافت
1 سوفسطایی که از خرد بی خبر است گوید عالم خیالی اندر گذر است
2 آری عالم همه خیالی ست ولی جاوید در او حقیقتی جلوه گر است
1 راهی ست ز حق به خلق بس روشن و راست راهی ست ز خلق سوی حق پر کم و کاست
2 هر کس که ازان رهش رساندند رسید وان کس که درین رهش فکندند نخاست
1 روزم به غم جهان فرسوده گذشت شب در هوس بوده و نابوده گذشت
2 عمری که ازو دمی جهانی ارزد القصه به فکرهای بیهوده گذشت