1 بر گوشه چشم تو که چشمش مرساد دانی ز چه خاست آن کبودی که فتاد
2 مشاطه حسن دید چشم سیهت شرمنده شد و سرمه به یک گوشه نهاد
1 افسوس که دلبر پسندیده برفت دامن ز کفم چو عمر درچیده برفت
2 از دیده برفت خون ز دل نیز بلی از دل برود هر آنچه از دیده برفت
1 تا کی ز رخت پرده گشایم گستاخ وز لعل لبت بوسه ربایم گستاخ
2 زین پس قدم از تارک سرخواهم ساخت تا چند به پا سوی تو آیم گستاخ
1 یا من ملکوت کل شی ء بیده طوبی لمن ارتضاک ذخرا لغده
2 این بس که دلم جز تو نخواهد کامی تو خواه بده کام دلم خواه مده
1 ای فاضل منطقی به فریادم رس با من مزن از منطق ازین بیش نفس
2 گشتم ز تصورات و تصدیقاتش خرسند به یک تصور ساذج و بس
1 چشم تو که ریخت خون صد خسته جگر در ماتمشان کبود پوشید مگر
2 نی نی غلطم که در گلستان رخت یک جای دمید نرگس و نیلوفر
1 یا رب ز دو کون بی نیازم گردان وز افسر فقر سرفرازم گردان
2 در راه طلب محرم رازم گردان زان ره که نه سوی توست بازم گردان
1 ماییم به غمناکی خود شاد شده بل از غم و شادی همه آزاد شده
2 خاکی ست وجود ما که در راه فنا گشته همه گرد و گرد بر باد شده
1 کردم توبه شکستیش روز نخست چون بشکستم به توبه ام خواندی چست
2 القصه زمام توبه ام در کف توست یکدم نه شکسته اش گذاری نه درست
1 گه در هوس روی نکو آویزم گه در سفر زلف مشکبو آویزم
2 القصه ز هر چه رنگ و بویی یابم از حسن تو فی الحال در او آویزم