بی تاب شد از تب ورق نسرینت از جامی رباعی 25
1. بی تاب شد از تب ورق نسرینت
بی آب ز تبخاله لب شیرینت
...
1. بی تاب شد از تب ورق نسرینت
بی آب ز تبخاله لب شیرینت
...
1. فارقت و لاحبیب لی الا انت
احباب چنین کنند احسنت احسنت
...
1. هر دیده که روزی به جمالت نگریست
چون از تو جدا ماند چرا خون نگریست
...
1. افسوس که دلبر پسندیده برفت
دامن ز کفم چو عمر درچیده برفت
...
1. ای سرو سهی که کس به پایت ننشست
در سایه قد دلربایت ننشست
...
1. تا چند کنی بحث قدیم و محدث
تا چند دهی شرح معاد و مبعث
...
1. ای با رخت انوار مه و خور همه هیچ
با لعل تو سلسبیل و کوثر همه هیچ
...
1. در رنج خمار بودن ای یار ملیح
جهل است به حکم عقل والجهل قبیح
...
1. تا کی ز رخت پرده گشایم گستاخ
وز لعل لبت بوسه ربایم گستاخ
...
1. المنة لله که نه شیخم نه مرید
نی طالب علم و نه مدرس نه معید
...
1. آن شاهد غیبی ز نهانخانه بود
زد جلوه کنان خیمه به صحرای نمود
...
1. هر صورت دلکش که تو را روی نمود
خواهد فلکش زود چشم تو ربود
...