1 تا چند غلام کهنه یا نو باشم در کشمکش کنیز و بانو باشم
2 کنجی خواهم که جاودان با غم تو پا در دامان و سر به زانو باشم
1 تا چند پی نفس دغاباز روم تا کی ره عقل حیله پرداز روم
2 از ننگ وجود خود به تنگ آمده ام یا رب کرمی تا به عدم باز روم
1 خوش آنکه ز قید خودپرستی برهیم وز تنگ دلی و تنگ دستی برهیم
2 بینیم فضای راحت آباد عدم وز محنت تنگنای هستی برهیم
1 هر دم غم آن ماه چگل می گویم بی مهری آن مهر گسل می گویم
2 چون محرم رازی به جهان یافت نشد با کاغذ و خامه درد دل می گویم
1 گر دولت وصل را نشایم چه کنم این راز نهان با که گشایم چه کنم
2 گویند به کوی او بسی می آیی چون با دل خویش بس نیایم چه کنم
1 جانا ز تو تا به چند اندوه کشم وین بار غم گران تر از کوه کشم
2 دلدار اگر تویی و دلداده منم اندوه کشم از تو و انبوه کشم
1 این کاسه که من بی تو به لب می آرم نی از پی شادی و طرب می آرم
2 چشم سیه تو روز من کرد سیاه روز سیه خویش به شب می آرم
1 بنگر به جهان سر الهی پنهان چون آب حیات در سیاهی پنهان
2 پیدا آمد ز بحر ماهی انبوه شد بحر در انبوهی ماهی پنهان
1 یا رب ز دو کون بی نیازم گردان وز افسر فقر سرفرازم گردان
2 در راه طلب محرم رازم گردان زان ره که نه سوی توست بازم گردان
1 یارب همه خلق را به من بدخو کن وز جمله جهانیان مرا یکسو کن
2 روی دل من صرف کن از هر جهتی در عشق خودم یک جهت و یک رو کن