بود آینه وجود عالم مثلا از جامی رباعی 121
1. بود آینه وجود عالم مثلا
وان آینه را وجود ما و تو جلا
...
1. بود آینه وجود عالم مثلا
وان آینه را وجود ما و تو جلا
...
1. ای آنکه به بر و بحر بشتافته ای
ور کوه رسیده پیش بشکافته ای
...
1. ای دل تا کی فضولی و بوالعجبی
از من چه نشان عافیت می طلبی
...
1. گر خاک سر کوی مذلت باشی
رسوا شده شهر و محلت باشی
...
1. از پنجه پنج و ششدر شش بدرآی
وز کشمکش سپهر سرکش بدرآی
...
1. از لطف قد و صباحت خد چه کنی
وز سلسله زلف مجعد چه کنی
...
1. ای از تو به باغ هر گلی را رنگی
هر مرغی را ز شوق تو آهنگی
...
1. رفتی که دلم ز بار غم رنجه کنی
تا خاطرم از بار ستم رنجه کنی
...
1. نی ترک وجود غم فزاینده کنی
نی آرزوی حیات پاینده کنی
...
1. ای کرده نهان ز سایلت خوان عطا
دریوزه احسان و تمنای عطا
...
1. در دعوی لاف معنی از من بگریخت
خوش آنکه ز مدعی رهزن بگریخت
...
1. شد فصل بهار و گشتم از غصه هلاک
دارم جگری کباب و چشمی نمناک
...