1 نقاش ازل کان خط مشکین رقم اوست یارب چه رقم های عجب در قلم اوست
2 خاک قدم دوست شدم نیست کسی را آن عیش که امروز مرا در قدم اوست
3 بیرون بود از سلسله اهل ارادت هر دل که نه در طره پر پیچ و خم اوست
4 تن گر چه به صد مرحله دور است ز کعبه جان طوف کنان گرد حریم حرم اوست
1 صلای باده زد پیر خرابات بیا ساقی که فی التاخیر آفات
2 من و مستی و ذوق می پرستی چه کار آید مرا کشف و کرامات
3 می و نقل است ورد من شب و روز بنامیزد زهی اوراد و اوقات
4 سلوک راه عشق از خود رهایی ست نه قطع منزل و طی مقامات
1 گر آن بی وفا عهد یاری شکست خدا یار او باد هر جا که هست
2 نه زین شهر بار سفر بست و رفت که از کوی مهر و وفا رخت بست
3 میفشان سرشک از مژه دمبدم که شد خانه تن ازین سیل پست
4 مزن بر دلم زخم و مرهم بنه که پیوند نتوان چو شیشه شکست
1 مرا کار از غم عشق تو زار است دلم رفته ست و جان نزدیک کار است
2 اگر از سینه پرسی دردناک است وگر از دیده گویم اشکبار است
3 تو گشتی از قرار خویشتن لیک مرا آن بی قراری برقرار است
4 به عذر عشق وامق را خطی بس که عذرا را ز خوبی بر عذار است
1 ابروی خوشت که ماه عید است انگشت نمای اهل دید است
2 از روی تو عید عاشقان را صبحی به مبارکی دمیده ست
3 هر سال یکی ست عید روزه ما را همه روزه از تو عید است
4 شد عید من از رخت خجسته زین عید خجسته تر که دیده ست
1 پیش ازان دم که دهم جان من بیدل ز غمت قدمی نه که شوم خاک به زیر قدمت
2 رحمتی کن که من تشنه جگر می میرم چشم بر رشحه آبی ز سحاب کرمت
3 خوش بران رخش که در جلوه گه حشمت و ناز پادشاهی تو و خوبان همه خیل و حشمت
4 چون شوم پیش تو محرم من محروم که نیست باد را زهره احرام حریم حرمت
1 هر کجا زد خیمه چون ماه سپهر آن آفتاب بیدلان از رشته جان ساختند آن را طناب
2 بس که در هر منزلی آید ز چشمم سیل خون خیمه ها در دیده مردم نماید چون حباب
3 تا نشانم گرد راهش هر طرف تابد عنان پیش پیش خیل او پاشم ز ابر دیده آب
4 او دهد جولان سمند و من در آن غم کز چه رو دست او گیرد عنان یا پای او بوسد رکاب
1 بدا برق بطحاء و الدمع ساکب زهی عشق مستولی و شوق غالب
2 خوش آن برق رخشان که از کوی جانان درخشد چو بر آسمان نجم ثاقب
3 نگاری که روبند حوران جنت غبار دیارش به مسکین ذوایب
4 دلم سوخت از شوق او گر چه دایم خیال رخش هست با جان مصاحب
1 طرف باغ و لب جوی و لب جام است اینجا ساقیا خیز که پرهیز حرام است اینجا
2 شیخ در صومعه گر مست شد از ذوق سماع من و میخانه که آن حال مدام است اینجا
3 لب نهادی به لب جام و ندانم من مست که لب لعل تو یا باده کدام است اینجا
4 بسته حلقه زلف تو نه تنها دل ماست هر کجا مرغ دلی بسته دام است اینجا
1 عاشق تو شهید تیغ بلاست سرکوی تو روضة الشهداست
2 جان پاکان نثار مقدم توست در رهت جان پاک خاک بهاست
3 هست از نیست گفت و گوی محال آن دهان هست لیک نیست نماست
4 به میانت که سر غیب آمد نیست دانا کسی خدا داناست